شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

جمعه 26 اسفند 1390
ن :

پایان یک باور .....

سلام .....

 

دل من قد تمام باورم ،

که همه دنیا یه ذره س پیش اون ،

از خودم ، از خود من ،

رنجیده ست .....

و چنان زخم به دل کاری بود ،

که من از ،

مرگ خودم ،

ترسیده ست .....

هر چه خون در تن این عاشق بود ،

آآآآآآآآآآآآآآآآآآخ چون اشک ،

ز چشمم غلطید .....

همچو این خفته به خاک تن من ، 

کس ندیده ست ،

کسی هم نشنید .....

وندرین آیینهء گرداگرد ،

بین تصویرم و من ،

فرقی نیست .....

به من ای خدای عاشقی بگو ،

که در این جنگ و ستیز و نفرت ،

آخرین مانده ،

به هر غربت کیست  .....؟ 

 

" ه.م غروب "

 

ادامه اش شاید .............................................

 




دو شنبه 23 اسفند 1390
ن :

بی تو .....

سلام     .....

من تمام لحظه ها رو گریه کردم ،

وقتی لبریز تو بودم ، تو نبودی ...

عاشقونه از تو خوندم ، انگار اینجا ،

می نوشتم هر چی رو تو می سرودی .....

تو دلم خاطره هاتو دوره کردم ،

زیر بارون ، پر حسرت ، پر ماتم ...

مثه من خدا دلش گرفته حتما ،

که زمین و آسمون پر شده از غم .....

دنیا بی رنگه پیش نگام تا روزی ،

که بتونم ، رنگه چشماتو ببینم ...

حسه گرمای تو جاری بشه در من ، 

تا که دستاتو بگیرمو کنار تو بشینم .....

آخ که بی تو زندگی تکرار مرگه ،

واسه من که عشق تو تولدم بود ...

دیگه حتی یه نگاه آشنا نیست ،

توی غربتی که هر سلامه ، بدرود .....

 

ه.م غروب

 

ادامه دارد ............................................................

 




پنج شنبه 11 اسفند 1390
ن :

فی البداهه 2 .....

سلام .....

آخرین بار نمی دانم کی ؟ ( چه کسی )

کجا ؟ یا که چه وقت ؟

حرفی از تنگدلی بابت من

یا دعایی اینسان : 

" روزگارت شیرین ، خوش و سرزنده و خرم باشی "

و همین جملهء بی زحمت و خرج 

که اگر یاد زمن هست به خیر ،

من شنیدم ز لبی یا ز کسی

و دگر بار هوای دل من ابری و بارانی شد .....

آخرین بار نمی دانم کی ؟ ( چه زمانی ) .....

ولی اکنون پر از مهر تو و غرق محبت ز تو ام  ،

و اگرچه تو هنوز ، ناشناسی و غریبی با من .....

شاید اینک ز تو دورم ،

کس نمی داند این .....

و فقط ذات خدا می داند

که مجاور به تو من زیسته ام ؟ 

چه ز تو دور و چه نزدیک به تو

باورم کن که دلم با تو در نزد تو است 

راحت و ساده اسیرش کردی ،

با همین خط و همین لفظ که :

" ای دوست تو خوبی " ؟

" خبری نیست ز تو " ...!!!؟؟؟؟؟

مرگ بر من اگر آن روز بیاید

که دل و خاطرم از شکوهء تو خسته شود .....!!!!!

تو که از عشق پری ،

تو که از مهر لبالب شدی و سمت دلم میباری ،

دل دریایی تو ، تنگ ؟؟؟؟؟ مبادا ، حاشا .....

بر من این ننگ که پاسخ به دلت دیر شده ...

تو ببخشا بر من ، به دلم خرده مگیر ،

بکن این بار حلالم که منم شرمنده ،

مرز روز و شبم و دل ز جهان وا کنده .....

آفتابم که لب بومم و فکر دگرم

پر از زخمم و خونین و غروبم ،

مزن این زخم گران بر جگرم .....


ه.م غروب

 




پنج شنبه 11 اسفند 1390
ن :

فی البداهه 1 .....

سلام .....

به خدا ، خدا همین نزدیکی ست

که اگر باز کنی آغوشت

و دو چشمِ خود را ، بر همه ، نفعِ جهان بَربَندی

یا که قلبت را تو ، از سرِ لطف و صفا ، یکرنگی

رو به یکتا جهتِ قبلهء عشقش ،

دَرَکی ( درب کوچک ) بگشایی ...
تازه خواهی فهمید ،

تا کنون خفته به آغوش هم او بودی و بَس ،

که تو را از سرِ خَطِّ آغاز ،

تا بدین جا به امان ،

نیک نگه داشته است .....

ه.م غروب

 



:: برچسب‌ها: " ه, م غروب " , دل درد غروب , اشعار فی البداهه , شعر نو , قبلهء عشق , آغوش , یکتا , خَطِّ آغاز , نیک , خفته , ,



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.