A0:  دِل دَردِ غروب
cache01last1676960072
شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

شعری از فروغ فرخزاد .....

سلام .....

 

همهء هستی من آيهء تاريکيست

که ترا در خود تکرار کنان

به سحرگاهان شکفتن ها و رستن های ابدی

خواهد برد  

من در اين آيه ترا آه کشيدم ، آه

من در اين آيه ترا  

به درخت و آب و آتش پيوند زدم .....

 

زندگی شايد

يک خيابان درازست که هر روز زنی با زنبيلی از آن ميگذرد

زندگی شايد

ريسمانيست که مردی با آن خود را از شاخه مياويزد

زندگی شايد طفليست که از مدرسه بر ميگردد

زندگي شايد افروختن سيگاری باشد ،

در فاصلهء رخوتناک دو همآغوشی

يا عبور گيج رهگذری باشد

که کلاه از سر بر ميدارد

و به يک رهگذر ديگر با لبخندی بی معنی

ميگويد : " صبح بخير " .....

 

زندگی شايد آن لحظه مسدوديست

که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را

ويران ميسازد

ودر اين حسی است

که من آن را با ادراک ماه و

با دريافت ظلمت خواهم آميخت .....

 

در اتاقی که به اندازهء يک تنهاييست

دل من

که به اندازهء يک عشقست

به بهانه های سادهء خوشبختی خود مينگرد

به زوال زيباي گل ها در گلدان

به نهالی که تو در باغچهء خانه مان کاشته ای

و به آواز قناری ها

که به اندازهء يک پنجره ميخوانند ..... 

 

آه .....

سهم من اينست

سهم من اينست 

سهم من ،

آسمانيست که آويختن پرده ای آنرا از من ميگيرد

سهم من پايين رفتن از يک پله مترو کست

و به چيزي در پوسيدگی و غربت واصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست

و در اندوه صدايی جان دادن که به من می گويد :

" دستهايت را ، دوست ميدارم " ..... 

 

دستهايم را در باغچه ميکارم

سبز خواهم شد ،  ميدانم ، ميدانم ، ميدانم

و پرستوها در گودی انگشتان جوهريم

تخم خواهند گذاشت .....

 

گوشواری به دو گوشم ميآويزم

از دو گيلاس سرخ همزاد

و به ناخن هايم برگ گل کوکب ميچسبانم

کوچه ای هست که در آنجا

پسرانی که به من عاشق بودند ، هنوز

با همان موهای درهم و گردن های باريک و پاهای لاغر

به تبسم هاي معصوم دخترکی ميانديشند که

يک شب او را باد با خود برد .....

 

کوچه ای هست که قلب من آن را

از محله های کودکيم دزديده ست .....

 

سفر حجمی در خط زمان

و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن

حجمی از تصويری  آگاه

که ز مهمانی يک آينه بر می گردد .....

 

و بدينسانست

که کسی می ميرد

و کسی  می ماند

هيچ صيادي در جوی حقيری که به گودالی می ريزد ،

مرواريدی صيد نخواهد کرد .....

 

من ، 

پری کوچک غمگينی را ،

ميشناسم که در اقيانوسی مسکن دارد

و دلش را در يک نی لبک چوبين

مينوازد آرام ، آرام

پری کوچک غمگينی

که شب از يک بوسه ميميرد

و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد .....

 

یادش به خیر .....

 




پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

زندگی نامهء شاعر .....

سلام ....

فروغ در روز هشتم دی ماه در خیابان معزالسلطنه

کوچهء خادم آزاد در محله امیریهء تهران از پدری تفرشی

و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد . فروغ فرزند چهارم

توران وزیری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است . از دیگر

اعضای خانواده او می‌توان برادرش ، فریدون فرخزاد

و خواهر بزرگترش ، پوران فرخزاد را نام برد .

 

سرودن اولین شعر

فروغ ۱۲ سال پیش از مرگش ، اولین شعر خود را به

مجلهء روشنفکر سپرد و همان هفته بود که صدها هزار نفر

با خواندن شعر بی‌پروای او با نام شاعری تازه آشنا شدند

که چندی بعد به اوج شهرت رسید و آثارش هواخواهان بسیار

یافت ؛ و در همان روزها بود که یکی از شاعران معروف ، او را

در بی‌‌پروایی و دریدن پرده ریاکران با حافظ تشبیه کرد و نوشت 

« که اگر در قدرت کلام هم به پای لسان‌الغیب برسد ،

حافظ دیگری خواهیم داشت . »

فروغ با مجموعه‌های اسیر ، دیوار و عصیان

در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد .....

 




پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 18 .....

سلام .....

 

 

 

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ،

از بخت بد تو این دیار ! 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

 

پسر كوچكی ، روزی هنگام راه رفتن در خيابان ،

سكه ای يك سنتی پيدا كرد . او از پيدا كردن اين پول ،

آن هم بدون هيچ زحمتی ، خيلی ذوق زده شد .

اين تجربه باعث شد كه او بقيه روزها هم با چشمان باز

سرش را به سمت پايين بگيرد و در جستجوی سكه های

بيشتر باشد . او در مدت زندگيش ، ۲۹۶ سكه ۱ سنتی ،

۴۸ سكه ۵ سنتی ، ۱۹ سكه ۱۰ سنتی ،

۱۶ سكه ۲۵ سنتی ، ۲ سكه نيم دلاری و يك اسكناس

مچالهء يك دلاری پيدا كرد . يعنی در مجموع ۱۳ دلار و ۲۶ سنت .

در برابر به دست آوردن ۱۳ دلار و ۲۶ سنت ،

او زيبايی دل انگيز ۳۱۳۶۹ طلوع خورشيد ،

درخشش ۱۵۷ رنگين كمان و منظرهء

درختان ا فرا در سرمای پاييز را از دست داد .

او هيچ گاه حركت ابرهاي سفيد را بر فراز آسمان ها

در حا لی كه از شكلی به شكلی ديگر در میآمدند ، نديد .

پرندگان در حال پرواز ، در خشش خورشيد و

لبخند هزاران هزار رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد .

 

بیاییم به آسمان بنگریم ، به دور و برمان دقت بکنیم 

   هر انچه که می گذرد دیگر باز نخواهد گشت !

 




پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

از "طغرل" پرسيدند : گاو بهتره يا گوسفند  ؟

"طغرل" جواب داد : "ای دون" ، 

خب معلومه ، گاو بهتره .....!!!

پرسیدند : چرا ؟

"طغرل" گفت : "هی وای من" ، 

گاو وقتی ميخواد بره آنطرف جاده

اول سمت راست رو نگاه ميکنه بعد سمت چپ رو ،

بعد ميره ،

ولی گوسفند ، 

عين گاو سرشو ميندازه پايين و رد ميشه .....

 




پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

جم نامه 16.....

سلام .....

گل روی شما خوشحال و شادم كرده است

نگاه خوبتان ، خرم نهادم كرده است .....

چراغ زندگانی را نمی بينم ، به جز مهر و وفا كردن

غم از ياران رها كردن ، همه شادی به پا كردن

بياييد مهربانی را ، به هر جا شادمانی را ، بياموزييم

همه را شادمان سازيم و نور حق بيافروزيم

بدانسانی كه گردد زندگی مهر و وفا كردن

همه روح خدا ديدن غم از ياران جدا كردن

خداوندا چه زيبا می شود روح تو را ديدن

هر آنكس را بدانسانی كه می باشد پسنديدن

خداوندا كمك بنما كه آن محفل شود پيدا

بهشت جاودانت را نما ظاهر در اين دنيا

بده بر هر كسی ، در هر كجا آرامش و شادی

بدانسانی كه جم را خوشدلی دادی .....

 

 " جم "

 




پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 17 .....

 

سلام ..... 

          دیدنی ها و خواندنی ها

                   منتخب (17)

        رضا رویگری : اگر کشوری ادعا کند که

                  تخت جمشید مال آنهاست ،

          هیچ کس اعتراضی نخواهد کرد ...........

   گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

رضا رویگری در گفت‌وگویی با هفته نامه جهان سینما ،

حرف‌های جالبی درباره شخصیت‌های مهم تاریخ ایران

و لزوم حفاظت از میراث فرهنگی ایران زده است .

رضا رویگری گفت : داریوش ، کوروش ، یعقوب لیث ،

ابومسلم خراسانی ، آریو برزن و ..... مگر شخصیت‌های

کوچکی هستند که به آنها بی‌توجهی می‌شود ؟

متاسفانه دراین زمینه کاری انجام نمی‌شود و جوان‌ها

از وجود این آدم‌ها بی‌اطلاع هستند . باید تلاش شود

که به این بزرگان توجه بیشتری ، به خصوص در سینما

و تلویزیون شود .

وی در ادامه گفت : فیلم سیصد نمایش داده می‌شود و

ایرانی‌ها را مثل حیوان به تصویر در می‌آورند و ما منفعل

و بی‌تفاوت عمل می‌کنیم . به تاریخ پر شکوه مان پشت

می‌کنیم و آن وقت شاهد هستیم که بزرگان ما را

دیگران به نام خودشان ثبت می‌کنند . حضرت مولوی را

به راحتی در ترکیه به عنوان یک انسان ترک ‌زبان

معرفی می‌کنند . فردا هم اگر کشوری ادعا کند که

تخت جمشید مال آنهاست ، کسی اعتراضی

نخواهد کرد و می‌گویند فقط یک تخته سنگ است .....

منبع : ایراسان
 

عزت‌الله انتظامی بازیگر برجسته تئاتر و سینمای

ایران با روزنامه شرق مصاحبه ای کرده که در

ضمیمه این روزنامه منتشر شده است .

عزت الله انتظامی از محبوب‌ترین بازیگران

تاریخ سینمای ایران که در سال‌های اخیر تبدیل

به بازیگر گزیده کاری شده است . در گفتگو با

روزنامه شرق گفته : " ما متاسفانه شرایط خیلی

بدی داریم . " اینقدر خشونت و بی‌رحمی در جامعهء

ما پیدا شده که خیلی وقت‌ها آدم جرات نمی‌کند

حرف بزند . به گزارش پارس توریسم ، انتظامی

در ادامه همچنین گفته : با این شرایطی که در ایران

داریم و همچنین اوضاع بحرانی اقتصادی که در

اقتصاد دنیا رخ داده و انشاالله به خیر بگذرد باید تا

می‌توانیم کار خیر انجام دهیم . این بازیگر پیش‌کسوت

در ادامهء گلایه‌های خود عنوان کرده  : " باید مسئولان 

فکری به حال مسالهء گرانی بکنند . همهء ایرانی‌ها

غذا را با نان می‌خورند . الان نان چه قیمتی دارد ؟

سنگک بالای هزار تومان ، بربری ۴۰۰ تا ۶۰۰ تومان .

تافتون هم ۳۰۰ تومان . نمی‌دانم یک کارمند معمولی

که حقوق‌بگیر است چطور می‌تواند با گوشت

کیلویی ۲۵هزار تومان زندگی کند ؟

اصلا می‌تواند گوشت بخورد ؟ 

حقوق‌ها که اضافه نشده . همان است که قبلا بوده .

ده درصد هم که اضافه شده باشد ، قبض آب و برق

و گاز جبران کرده !

امیدوارم مسئولان بیشتر از این‌ها به فکر مردم باشند .

شرایط زندگی مردم چندان مناسب نیست .....

 

 

 

 

سلام ..... 

          دیدنی ها و خواندنی ها

                   منتخب (17)

 




پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام ..... 

روز نوزدهم : 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 

1390/03/27 : روز جهاد کشاورزی و تشکیل جهاد سازندگی

به فرمان امام خمینی (ره) ..... 

1318/03/27 : روز جهانی بیابان زدایی .....

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، 

حتما یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

 




پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....
 
توپ سفیدم قشنگی و نازی
حالا من می‌خوام برم به بازی
بازی چه خوبه با بچه‌های خوب
بازی می‌کنیم با یه دونه توپ
چون پرت می‌کنم توپ سفیدم را
از جا می‌پره می‌ره تو هوا
قل قل می‌خوره تو زمین ورزش
یک و دو و سه و چهار و پنچ و شش .....



پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

 

از زرتشت پرسیدند :

زندگی خود را بر چند اصل استوار کرده ای ؟

پاسخ داد :

۱. دانستم خداوند مرا می بیند ، پس حیا کردم .

۲. دانستم کار مرا دیگری انجام نمی دهد ، پس تلاش کردم .

۳. دانستم که رزق مرا دیگری نمی خورد ، پس آرام شدم .

۴. دانستم پایان کارم مرگ نیست ، پس مهیا شدم .

 




پنج شنبه 27 خرداد 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

                

                    در این روز جمعه :

ای بندهء صالح خدا ، ای صاحب اختیار ما ،

      ای صاحب الزمان ما را دریاب .....




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

آسمون هفتم 12 .....

 

سلام .....

یاور همیشه مومن ، تو برو سفر سلامت

خاطراتت مال من شد ، از الان تا به قیامت .....

آزادی پرنده ، یه قصهء دروغ بود


رویای کوچک اون ، یه جنگل شلوغ بود .....

تحمل شکنجه ، بوسهء تیغ برنده

آرزوی آسمون ، تو دل اون پرنده .....

 

 

" آسمون هفتم "

 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

آیا میدانید که ، زمین در آغاز پیدایش ۲۰۰۰ بار

بزرگتر از حجم کنونی اش بود .....!!! 
 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

شعری از استاد شهریار .....

سلام .....

 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را !

که به ما سوا فکندی همه سایهء هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من ، به خدا قسم ، خدا را

به خدا که در دو عالم ، اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمهء بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو ای گدای مسکین در خانهء علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر توست اکنون ، به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را ؟

چو به دوست عهد بندد زمیان پاكبازان

چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

به دوچشم خود فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت

چه پیام ها سپردم ، همه سوز دل ، صبا را

چه تویی قضای گردان ، به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هر دم ، ز نوای شوق او دم ؟

که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

ز نوای مرغ ، یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن ، چه خوش است شهریارا

 

 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

زندگی نامهء شاعر .....

سلام .....

 

                   زندگینامهء استاد شهریار

سید محمد حسین بهجت تبریزى ، معروف به " شهریار " فرزند ، 

"حاج میرزا آقا خشگنایى" که از وکلاء درجهء اول تبریز و اهل ادب بود ،

در سال ۱۲۸۵ هجرى شمسى ، در تبریز چشم به جهان گشود .

او دوران کودکى را به علت مصادف بودن با دوران انقلاب تبریز ، در روستاهاى

"شنگول آباد" ، "تیش فرشاق" و "خشگناب" به سر برد .

شهریار در سن چهار سالگى ، که طفل کوچک و خردسالى بود ،

نخستین شعرش را سرود و از همان دوران کودکى ، تحصیلات مقدماتى را

با فراگیرى گلستان سعدى و نصاب ، در مکتب خانه‏هاى روستائى

و هم چنین نزد پدر دانشمندش ادامه داد و همواره با اشعار شاعران معروف ،

سخت انس و الفت داشت .

 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 17 .....

سلام .....

 

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

مرد قوی هیکلی در چوب بری استخدام شد و

تصمیم گرفت خوب کار کند . روز اول ۱۸ درخت برید ،

رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامهء کار ، 

تشویق کرد . روز بعد با انگیزهء بیشتری کار کرد ولی

۱۵ درخت برید . روز سوم بیشتر کار کرد ، اما

فقط ده درخت برید . با خود فکر کرد : " ضعیف شده " .

پیش رئیسش رفت و عذر خواست و

گفت : نمی دانم چرا هر چه بیشتر

تلاش می کنم ، درخت کمتری

میبرم ؟

رئیسش پرسید : آخرین بار کی

تبرت را تیز کردی ؟ او جواب داد : برای

این کار وقت نداشتم ، تمام مدت

مشغول بریدن بودم ..........

 

بیاییم فقط فکر بریدن نباشیم ..... 

 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

"طغرل" ميره جوراب فروشی ، 

ميگه : "ای دون" ، آقا جوراب ميخوام . 

فروشنده جواب میده : مردونه ؟

"طغرل" دست ميده ميگه : "هی وای من" ، مردونه ..... 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

جم نامه 15.....

سلام .....

وفا نمود دلم حتی به وقت تنگی دست

چه سودش ، چون شیشه ای به جور شکست

عجب کاین دل عاشق به مهر و وفا

با این که شکست ، دنبال آشنایی گشت .....

 

" جم "

 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 16 .....

سلام ..... 

          دیدنی ها و خواندنی ها

                   منتخب (16)

          بزرگترین خانواده دنیا را دارد !

 

زیونا چانا (Ziona Chana) به همراه 39 همسر و 94 فرزند و 14عروس و 33 نوه اش

در یک خانه بزرگ زندگی میکند البته لفظ ساختمان شاید برای توصیف آن بهتر باشد

چون این منزل چهار طبقه بیش از یکصد اتاق مجزا دارد و در مرکز دهکده باکتوانگ

(Baktwang) در ایالت میزورام (Mizoram) هندوستان قرار گرفته است.


                                               زیونا چانا همراه با همسران و فرزندانش

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آقای چانا می گوید : من از اینکه بنده خاص خدا بوده ام خوشحالم و او مسئولیت

نگهداری از افراد زیادی را به من داده است . من از اینکه 39 همسر دارم و 

بزرگترین خانواده جهان را اداره می کنم خوشحالم .




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام ..... 

روز هجدهم : 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 

1390/03/26 : ولادت حضرت امام علی ( ع ) و روز پدر ..... 

1390/03/26 : آغاز ایام البیض ( اعتکاف ) ..... 

1390/03/26 : شهادت سربازان دلیر اسلام : بخارایی ، امانی 

صفار هرندی ، نیک نژاد .....

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، 

حتما یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....
 
تو حوض خونه ی ما
ماهیای رنگارنگ
بالا و پایین میرن
با پولکای قشنگ
دنبال هم میگردن
همو صدا میکنن
با چشمون نازشون
همو نگاه می کنن
کلاغه تا میبینه
کنار حوض میشینه
میخواد ماهی بگیره
ماهیا قیم میشن
به زیر آب ها میرن
کلاغ شیطون میشه زار و پریشون

 

 




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

 

دوست واقعی کسی است که ،

دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند .....




چهار شنبه 26 خرداد 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

               

 

به درستی که ، با ذکر خدا دل ها آرامش می یابد ..... 




چهار شنبه 25 خرداد 1390
ن :

آسمون هفتم 11 .....

سلام....

تو مثل یک ستاره ای ، ستارهء دنباله دار

وقتی میای حرفای دل ، بد جور میشه قافیه دار ...!!

بهتر بگم ، ترانه هام گل می کنن ، مثل بهار .....

داد می زنم از راه دور ، منم ، منم ، یه بی قرار

منم همش دنبال تو ، تویی همش فکر فرار .....!!!


آسمون هفتم



چهار شنبه 25 خرداد 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

 

آیا می دانید که ، گرانترین کفش دنیا ، 

یک میلیارد و هفتصد میلیون تومان است !!!!!

(و در خیلی از نقاط دنیا مردم از گرسنگی می میرند...)




سه شنبه 25 خرداد 1390
ن :

شعری از گلچین گیلانی .....

سلام .....

بیایید امروز هم به بچه گی مون برسیم دوباره .....

باز باران

 
باز باران
با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شيشه تنها
ايستاده ؛ 
در گذرها
رودها راه اوفتاده .
شاد و خرم
يک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند اين سو و آن سو
می خورد بر شيشه و در
مشت و سيلی
آسمان امروز ديگر
نيست نيلی
يادم آرد روز باران
گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگل های گيلان ؛
کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
 
از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دريا
يک دو ابر اينجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زيبا پرنده
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمايان
چتر نيلوفر درخشان
آفتابی
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشيده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و غوغا
رودخانه
با دوصد زيبا ترانه
زير پاهای درختان
چرخ می زد ...
چرخ می زد همچو مستان
چشمه ها چون شيشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آنها سنگ ريزه
سرخ و سبز و زرد و آبی
با دوپای کودکانه
می پريدم همچو آهو
می دويدم از سر جو
دور می گشتم زخانه
می پراندم سنگ ريزه
تا دهد بر آب لرزه
بهر چاه و بهر چاله
می شکستم کرده خاله
می کشانيدم به پايين
شاخه های بيدمشکی
دست من می گشت رنگين
از تمشک سرخ و وحشی
می شنيدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی
هرچه می ديدم در آنجا
بود دلکش ، بود زيبا
شاد بودم
می سرودم :
" روز ! ای روز دلارا !
داده ات خورشيد رخشان
اين چنين رخسار زيبا
ورنه بودی زشت و بی جان !
" اين درختان
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان !
" روز ! ای روز دلارا !
گر دلارايی ست ، از خورشيد باشد
ای درخت سبز و زيبا
هرچه زيبايی ست از خورشيد باشد ... "
اندک اندک ، رفته رفته ، ابرها گشتند چيره
آسمان گرديده تيره
بسته شد رخساره خورشيد رخشان
ريخت باران ، ريخت باران
جنگل از باد گريزان
چرخ ها می زد چو دريا
دانه های گرد باران
پهن می گشتند هر جا
برق چون شمشير بران
پاره می کرد ابرها را
تندر ديوانه غران
مشت می زد ابرها را
روی برکه مرغ آبی
از ميانه ، از کناره
با شتابی
چرخ می زد بی شماره
گيسوی سيمين مه را
شانه می زد دست باران
باد ها با فوت خوانا
می نمودندش پريشان
سبزه در زير درختان
رفته رفته گشت دريا
توی اين دريای جوشان
جنگل وارونه پيدا
بس دلارا بود جنگل
به ! چه زيبا بود جنگل
بس ترانه ، بس فسانه
بس فسانه ، بس ترانه
بس گوارا بود باران
وه! چه زيبا بود باران
می شنيدم اندر اين گوهرفشانی
رازهای جاودانی ،پند های آسمانی
" بشنو از من کودک من
پيش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تيره ، خواه روشن -
هست زيبا ، هست زيبا ، هست زيبا ! "
 
یادش به خیر  روزایی که بدی رو نمی شناختیم .....

 




سه شنبه 25 خرداد 1390
ن :

زندگی نامهء شاعر .....

سلام .....

                                  زندگی نامه گلچین گیلانی

                                      گلچین گیلانی

 

 

 

دکتر مجدالدين میر فخرایی ، متخلص به گلچین گیلانی

در یازدهم دی ماه سال ۱۲۸۸ خورشیدی در خانه‌ای نزدیک

سبزه‌ میدان رشت به دنیا آمد. ماد‌ر‌ش اهل اصفهان و

پدر‌ش متولد تفرش بود که در جوانی به گیلان رفت .

دورهء کودکی و نوجوانی شاعر در زادگاهش گیلان ، در

تمام ادوار شاعری‌اش نفوذ و تاثیر مهمی در ذهن و زبان او دارد ‌.  

دوره نخست و دوم متوسطه را در مدارس سیروس و دارالفنون

پی گرفت . در دارالفنون شاگرد استادانی چون وحید دستگردی

و عباس اقبال آشتیانی بود . او همچنان به فعالیت ادبی خود

ادامه می دهد و شعرهایش نشر می یابد و تحصیلات عالی را در 

دارالمعلمین در رشتهء ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی به پایان

می رساند . پس از پایان تحصیلات در ایران در سال ۱۳۱۲ خورشیدی

در آزمون اعزام دانشجو پذیرفته شد و در همین سال همراه

دانشجویان اعزامی از راه روسیه اعزام به پاریس شد . مدتی

در فرانسه و سپس به بریتانیا رفتند یک سال نزد یک خانواده 

انگلیسی به همراه چند تن از دوستانش به آموختن زبان

انگلیسی پرداخت . پس از پایان این دوره یک ساله در

دانشگاه لندن به تحصیل در رشتهء زبان و ادبیات انگلیسی

پرداخت و پس از مدتی کوتاه دست از ادبیات شست و

خود را برای تحصیل در رشتهء پزشکی آماده کرد .

در این مورد به دوستش گفته بود : « در انگلیس به تحصیل

ادبیات و تاریخ پرداختن کاری نامعقول است و این قبیل مطالب را

در ایران بهتر می‌توانستیم دنبال کنیم و حالا که ما به هر تقدیر ،

پایمان به اروپا رسیده ، باید چیزی فرا بگیریم که در کشور

خودمان وسایل تحصیل آن آسان به دست نمی‌آید . »

چون تعهد سپرده بود که در رشتهء دیگری تحصیل نکند ، مقامات

فرهنگی در تهران به محض اطلاع از این گستاخی مقرری

ماهانه‌اش را قطع کردند . از این زمان زندگی‌اش روز به روز سخت‌تر

می‌شد و حتی در مرز افسردگی قرار گرفت و با آن‌که اراده‌ای قوی

و همتی والا داشت به تدریج آثار یأس و پریشانی خاطر در او ظاهر شد .

در این زمان ، دوستی به او پیشنهاد کرد که تا فیصله یافتن کار ،

آنچه برای او می‌فرستند با هم خرج کنند تا گشایشی در کارها

حاصل شود . پس از چند ماه تهران با تغییر رشته‌ء گلچین موافقت کرد

و کار و زندگی او به روال عادی بازگشت . با جدیتی هر چه تمام‌تر

کار خود را دنبال کرد . در زمانی که جنگ جهانی شعله‌ور شد ،

دولت ایران همهء دانشجویان را به ایران فرا خواند ولی گلچین به این

اخطار وقعی ننهاد و در لندن ماند و در این رابطه این‌گونه نوشت :

ره من راه دراز

من نمی‌‌ترسم از نشیب و فراز

من نمی‌‌ترسم از نبرد و شکست

می‌روم پیش

می‌روم هر گام

 

 




سه شنبه 25 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 16 .....

سلام .....

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

 

روزی دو نفر نزد قاضی آمدند یکی از آنها گفت : جناب قاضی ، 

من از این مرد شکایت دارم . او داشت هیزم جمع میکرد و

من کمکش کردم . بعد از او پرسیدم که چه کمکی

به من میکنی ؟ گفت : هیچ .....

حال هر چه میگویم هیچی مرا بده ، نمیدهد !!!!! 

قاضی فکری کرد و گفت: برو آن تخته سنگ را بردار و

ببین زیر آن چیست ؟

مرد رفت و تخته سنگ را برداشت و گفت : هیچی .....

قاضی گفت : هر قدر میخواهی از هیچی بردار و

نگذار کسی هیچگاه حقت را پایمال کند .....

 

همیشه قبل از اینکه ادعای حق بکنیم ،

ببینیم ، اصلا حقی داریم یا نه !!!!!

 

 




سه شنبه 25 خرداد 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

"طغرل" به همکارش می گه : " ای دون " دیروز که

داشتم کنار "تایمز" قدم میزدم ، يه تمساح پيدا كردم ، 

چيكارش كنم ؟ همکارش ميگه : ببرش باغ وحش .

فرداش همکارش می پرسه برديش ؟ 

"طغرل" جواب میده : " هی وای من " آره ،

تازه امشب هم می خوام ببرمش سينما .....




سه شنبه 25 خرداد 1390
ن :

جم نامه 14.....

سلام .....

سکوت کن که جهان سکوت بی همتاست

سکوت مظهر عشق است و عالم زیباست

ز خالقت بیاموز تو راه و رسم سکوت

که جایگاه بزرگش همیشه هست در ملکوت

سکوت رمز هنرمندی و وقار انسان است

سکوت جایگه عشق و مهر و ایمان است .....

 

" جم "




سه شنبه 25 خرداد 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 15 .....

سلام ..... 

          دیدنی ها و خواندنی ها

                   منتخب (15)

             هارد دیسک تقلبی چینی

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


به نقل از پی‌سی ‌آر آنلاین اگرچه این روزها تقریبا

اجناس چینی گوشه‌گوشهء زندگی ما ، علی‌الخصوص

زندگی دیجیتال ما را پر کرده‌اند اما هنوز خرید اجناس

چینی با تنها مزیت ارزان‌ قیمت بودن ، چندان نمی‌تواند

رضایت خاطر و اطمینان ما را جلب کند . این تجربه‌ایست

که یک شهروند روسی با نادیده گرفتن تجربه دیگران و

خرید یک هارد درایو ۵۰۰ گیگابایتی چینی به آن دست

پیدا کرده است .

این شهروند روسی که در مناطق مرزی روسیه با چین

زندگی می‌کند در سفری به چین با دیدن قیمت

فوق‌العاده ارزان یک هارد درایو ۵۰۰ گیگابایتی با

برند سامسونگ برای خرید آن وسوسه می‌شود اما

هنگامی که برای ریختن اطلاعات به درون این هارد درایو

اقدام می کند متوجه می‌شود که این هارد درایو خیلی

کمتر از آنچه که بر روی آن نوشته ظرفیت دارد . او با

مراجعه به یک مرکز تعمیرات رایانه در کشور خود مشکل

خود را مطرح می کند که این مرکز با گشودن پشت

این هارد درایو به عمق فاجعه پی می‌برد . همانطور

که از تصویر پیداست متخصصین تقلب و جعل قطعات تنها

با ساخت قاب هارد درایوهای سامسونگ و چسباندن

دو مهره بزرگ برای رسیدن به وزن لازم تنها یک فلش

درایو ۱۲۸ مگابایتی را در درون هارددرایو قرار داده‌اند .

بنا به اعلام این مرکز تعمیرات قطعه‌ساز چینی سپس

با "هک کردن" فیرم‌ویر این حافظه فلش کاری کرده تا

در هنگام اتصال اولیه این حافظه فلش به صورت ظاهری

حافظه‌ای معادل ۵۰۰ گیگابایت را نشان دهد اما در هنگام

ریختن اطلاعات بر روی آن ، مشتری فریب‌خورده تازه

متوجه ماجرا می‌شود . اخیرا از این گونه حافظه ها در

گذرگاه‌های مرزی علی الخصوص در مناطق مرزی

غرب کشور نیز مشاهده شده است این حافظه‌های

فلش با ظرفیت بالا اما قیمتی پائین به فروش می‌رسد

که تنها سود هنگفتی را عاید افراد فرصت‌طلب می‌کند .

با توجه به نبود مرجع رسیدگی به این گونه اقدامات ،

بجاست کاربران ایرانی خود از خرید این گونه حافظه‌ها

خودداری کرده و به خرید اجناسی با گارانتی‌های معتبر

و داخلی اقدام نمایند .....





تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.