شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

دو شنبه 27 تير 1390
ن :

ای شکیبا .....

سلام .....

یاد تو چشمه ساریست

به صحرای وجودم ،

که ز سوزندگی و داغی " خورشید " که نیست !!!!!

همه قطرات درونش خشکید .....

عشق تو میل به پرواز و به اوج

به درون قفس تنگ ترین حبس جهان !!!!!

و ز رویت چه بگویم

که ستاره ست

به تاریک ترین شام خدا !!!!!

با تو زیستم

در تو زیستم

و دریغ و درد که نشناختمت .....

نیمی گذشته از زندگی ام

به اندوه و به زخم

و شاید بیشتر .....

ای شکیبا واژهء صبر

سرافکنده

چو تاب تو بدید .....!!!!!

 

ه.م غروب

 




دو شنبه 27 تير 1390
ن :

غریبانه (14) .....

 

سلام ای عشق پاک

     آسمانی ...


مثل دیوارم سرد مثل غم ویرانم

مثل تنهایی طرد غصه را میدانم

 

 

مثل عکسی رنگی قلب من رویاییست

 

مثل رود آواره بیشه ام تنهاییست

 

مثل عطری خوشبو میدوم در هر باد

 

غصه دارم زیرا میروم از هر یاد

 

مثل رازی بنهان در رگ هر برگم

 

باز با هر باییز منتظر بر مرگم

 

شور اما دارم شوق اما باقیست

 

گرچه برگی زردم گرچه دستم خالیست

 

خسته  ای در راهست مثل من آواره

 

مثل من او تنها     مثل من بیچاره

 

مثل موجی سرکش از بی طوفانیم

 

گرچه کوتاهیم و گرچه سر گردانیم

 

خانه ی ما دریا زنده با لختی دل

 

سر خوشیمان باران دلخوشیمان ساحل

 

من درین ویرانه تک درختی تنها

 

او درین غمخانه شاهدی بی بروا

 

آشنایم بود و با من از دل میخواند

با غریبی چون من تا کجا خواهد ماند .....؟؟؟

 

 

 

 

 

 

" س.خ غریب "

 




دو شنبه 27 تير 1390
ن :

آسمون هفتم 31 .....

سلام .....

 

خوشا آن لحظهء با یار بودن

و از عشق رخش بیمار  بودن

خوشا در هجر او چشم انتظاری

نخفتن ... تا سحر  بیدار بودن

خوشا از جان گذشتن در ره عشق

ز شوقش بر طناب  دار بودن ...

 

" آسمون هفتم "

 




دو شنبه 27 تير 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

آیا می دانید که ، اولین تمبر جهان

در سال ۱۸۴۰ در انگلستان به چاپ رسید .....




دو شنبه 27 تير 1390
ن :

اشعاری از خواجه عبدالله انصاری .....

انیس . سلام .....

 

هرکس که تو را شنا خت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی

دیوانهء تو هر دو جهان را چه کند .....

 

*****************************************

 

او نیک و بد مرا نکو می داند

تو خواه مگو خواه بگو می داند

تو بندهء با نیاز و او بنده نواز

گر می کشد و می کشد او می داند .....

  

*******************************************

 

یاد تو انیس خاطر غمگینم

بی یاد تو من هیچ گهی ننشینم

بر یاد تو فریاد تو دارم شب و روز

شمع غم تست بر سر بالینم .....

 

 

*******************************************

  

ما را سر سودای کس دیگر نیست

در عشق تو پروای کس دیگر نیست

جز تو دگری جای نگیرد در دل

دل جای تو شد جای کس دیگر نیست .....

 

 

*******************************************

 

با صنع تو هر مورچه رازی دارد  

با شوق تو هر سوخته رازی دارد

ای خالق ذوالجلال نومید نکن

آنرا که بدرگهت نیازی دارد .....

 

 



:: برچسب‌ها: شعر کهن , خواجه عبدالله انصاری , عیال و خانمان , دیوانه , دو جهان , دل درد غروب , " ه, م غروب " , انیس , شمع , مورچه , صنعِ تو , خالق ذوالجلال , ,


یک شنبه 26 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 41 .....

سلام .....

یکی بود ، یکی نبود

از بخت بد تو این دیار

عاشقی هم مرده بود .....

 

کارگر خسته ای سکه ای از جلیقهء کهنه اش درآورد ،

تا به صندوق صدقات بیاندازد .....

ناگهان جمله ای روی صندوق دید .....

تردید تمام وجودش را در بر گرفت ، همهء عمرش به

سختی و در به دری طی شده بود .....

در یک لحظه تمام زندگی اش مانند پردهء سینما

جلوی چشمانش قرار گرفت و به نمایش درآمد .....

دستانش را عقب کشید و منصرف شد .....

روی صندوق نوشته بود :

" صدقه عمر را زیاد می کند .....!!!!! "

 

قضاوت با شما ، آقا جان زودتر بیا .....

 




یک شنبه 26 تير 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

از "طغرل" مي پرسن : اولين کسی که رفت مکه و 

حاجی شد کی بود ...؟ 

ميگه : "ای دون" معلومه حاج زنبور عسل .....!!!




یک شنبه 26 تير 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 35 .....

سلام .....

            خواندنی ها و دیدنی ها

               منتخب (35) 

وقتی برای ببرها هم گرما غیر قابل تحمل باشه ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 




یک شنبه 26 تير 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....

عاشقا ، دست به دعا

گل می ریزن توی راه

عطر نرگسای مست

پر شده توی هوا .....

دل تو سینه می زنه

جمعه های بی کسی

خسته ایم از انتظار

پس کی از راه می رسی ؟!

بیا آقا جون ، بیا ، بیا

ای تو رگهام خون ، بیا بیا

ای گرمی شعلهء امید

از تو نشون ، بیا

بیا آقا جون ، بیا ، بیا

ای لطف حق ، بیا

ببار به خشکیه این کویر 

ای مهربون ، بیا 

وقتی از راه برسی

زمین از خواب پا میشه

لب غنچه های عشق

باز به خنده وا میشه

وقتی از راه برسی 

بدی از دنیا میره 

توی این شب سیاه

خورشیدی جون می گیره 

بیا آقا جون ، بیا ، بیا

ای تو رگهام خون ، بیا بیا

ای گرمی شعلهء امید

از تو نشون ، بیا

بیا آقا جون ، بیا ، بیا

ای لطف حق ، بیا

ببار به خشکیه این کویر 

ای مهربون ، بیا .....

 

 




شنبه 25 تير 1390
ن :

غافل .....

سلام .....

 

تمامی روز به تو نگاه می کنم

و تو هرگز نخواهی فهمید

رنگ آبی عشق

در سیاهی چشمان تو گم شده ...!!!

تمامی شب در انتظارت

و تو همیشه می دانستی

رنگ خاکستری اسارت

جوانی بر باد رفته من است ...!!!

همهء ثانیه ها هراس از دست دادن محبتی را داشتم !

غافل از اینکه

آیا عشقی مانده ...؟!!!

همهء دقایقم در تلاش به دست آوردن دلی

در کرانه بی دلی

در پی دستی

در دیار بی دستان ...!!!

و برق نگاهی

در ولایت کوران ...!!!

افسوس همهء عمر ترسیدم که بیافتم .......

و دریغ و درد نفهمیدم

که هرگز ایستاده نبودم ..........

 

ه.م غروب

 

 

 




شنبه 25 تير 1390
ن :

غریبانه (13) .....

سلام بر دلهای عاشق و

ابرهای باران زا .....

 فصل فصل ما دگر پاییز شد

فصلها دیگر ملال انگیز شد

رنگها سر خورده از افسون مرگ

ریخته از آسمان باران برگ

رنگ کن پاییز من محبوب من

زرد کن هر شاخه ای را خوب من

بازگیر از هر درختی برگ را

جان بده سودای تلخ مرگ را

ناز کن با دست سردت دست را

گرم کن از عشق خود سرمست را

پرکن از برگ درختان بیشه را

پرکن ازایجاز عشق اندیشه را

باز شوری نو به پا کن در غروب

تازه کن شعر مرا پاییز خوب

مثل من از غم بمیران رود را

کوه را دریا و هست وبود را

مثل داغی تازه کن اندوه را

آب کن آن قلب سنگ کوه را

چشمهایت رنج باریدن دراو

حرفهایت حرمت دیدن ، بگو

خنده ات پاییز ای پاییز خوب

تلخ تر از گریه هایی در غروب

بوستان لحظه هایت هم کبود

صد هزار آواز غم در تاروپود

من تو را در بیکسی ها جسته ام

از تو ابیات و غزل ها گفته ام

دوست دارم لحظه هایت را چو نور

دوست دارم سردی ات را ای صبور

آشنایم با تو آری آشنا

میتراود ازلبت لبخند ما

دوست دارم فصل زردت را عجیب

باتو می آید به یادم یک غریب

یک غریب از دورها  با رنگ تو

بی تویکدم ، باز هم دلتنگ تو

من همانم یک غریب از راه دور

در غروبت میزنم بانگ حضور

 

" س.خ غریب "




شنبه 25 تير 1390
ن :

آسمون هفتم 30 .....

سلام.....

ترس ...

 

ساکت و کم حرف شده ام

می پرسی :   چرا   ؟؟!!

می ترسم ، گفتنی هایم  تمام شود

و من بمانم  و ...

سکوت  تو .....

 

 

" آسمون هفتم " 

 

 

 




جمعه 24 تير 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

آیا می دانید که ، با ۳۰ گرم طلا

می توان نخی به طول ۸۱ کیلومتر درست کرد .....




جمعه 24 تير 1390
ن :

شعری از ملک الشعرای بهار .....

سلام .....

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد

از آن که دلبر دمی به فکر ما نباشد

در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن 

که جنگ و کین با من حزین روا نباشد

صبحدم بلبل بر درخت گل به خنده می‌گفت 

نازنینان را مه‌جبینان را وفا نباشد

اگر که با این دل حزین تو عهدُ بستی 

حبیب من آخ با رقیب من چرا نشستی

چرا دلم را عزیز من از کینه خستی

بیا در برم از وفا یک شب ای مه نخشب 

تازه کن عهدی «خدا» که برشکستی

بیا در برم از وفا یک شب ای مه نخشب 

تازه کن عهدی «جانم» که برشکستی

 

زنده یاد " ملک الشعرای بهار "

 



:: برچسب‌ها: ملک الشعرای بهار , شعر معاصر , بهار دلکش , " ه, م غروب " , دلبر , صنم , جنگ و کین , حزین , بلبل , خنده , نازنینان , مه جبینان , عهد , حبیبِ من , رقیب , عزیزِ من , کینه , وفا , مهِ نخشب , بیا در بَرَم , , ,


جمعه 24 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 40 .....

سلام .....

یکی بود ، یکی نبود

تو این دیار یخ زده

از عاشقی خبر نبود .....

 

 

در مطب دكتر به شدت به صدا درآمد .

 

دكتر گفت : " در را شكستی ! بيا تو " .

 

در باز شد و دختر كوچولوي نه ساله ای كه خيلی پريشان بود ،

 

به طرف دكتر دويد : " آقای دكتر ! مادرم ! " و در حالی كه

 

نفس نفس می زد ، ادامه داد : " التماس می كنم با من بياييد !

 

مادرم خيلی مريض است ".

 

دكتر گفت : " بايد مادرت را اينجا بياوری ، من برای ويزيت

 

به خانهء كسی نمی روم ".

 

دختر گفت : " ولی دكتر ، من نمی توانم .

 

اگر شما نياييد او می ميرد ! " و اشك از چشمانش سرازير شد .


دل دكتر به رحم آمد و تصميم گرفت همراه او برود . دختر دكتر را

 

به طرف خانه راهنمايی كرد ، جايی كه مادر بيمارش

 

در رختخواب افتاده بود .....

 

دكتر شروع كرد به معاينه و توانست با آمپول و قرص تب او را پايين بياورد

 

و نجاتش دهد . او تمام طول شب را بر بالين زن ماند ؛ تا صبح كه

 

علائم بهبود در او ديده شد .

 

زن به سختی چشمانش را باز كرد و از دكتر به خاطر كاری كه

 

كرده بود تشكر كرد . دكتر به او گفت : " بايد از دخترت تشكر كنی .

 

اگر او نبود حتما می مردی " !!! مادر با تعجب گفت : " ولی دكتر ،

 

دختر من سه سال است كه از دنيا رفته ! " و

 

به عكس بالای تختش اشاره كرد ...

 

پاهای دكتر از ديدن عكس روی ديوار سست شد ...

 

اين همان دختر بود!!...

 

فرشته ای كوچک و زيبا ...!!!

 

 

 

باز هم نتیجه گیری با شما .....

 

فقط یک سوال : آیا مرگ پایان زندگی ست ؟!

 




سه شنبه 21 تير 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

"طغرل" ميخواسته تو يه ادارهء دولتی استخدام شه ،

ميبرنش گزينش . اونجا يارو ازش ميپرسه : شما وقتی ميخوای

وارد مستراح بشی ، با پای راست وارد ميشی يا با پای چپ ؟!

"طغرل" هول ميشه ، ميگه : شما منو استخدام كنيد ،

من با سر وارد ميشم .....!




سه شنبه 21 تير 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 34 .....

سلام .....

            خواندنی ها و دیدنی ها

               منتخب (34)  

عکسی قدیمی ، که هیچگاه از خاطر انسانیت محو نمی شود

این عکس مربوط به سال ۱۹۹۴ میلادی است که

یک کودک سودانی که بر اثر گرسنگی در حال جان دادن است را

نشان می دهد و لاشخوری که در آن نزدیکی در انتظار

مرگ آن کودک بسر می برد ! این تصویر غم انگیز قبلا به عنوان

یکی از تصاویر برترِ خبری نیم قرن اخیر انتخاب شده بود .

در خبرها آمده بود عکاس فرانسوی این عکس هرگز نتوانست

تا فرجام کار این کودک صبر کند و پیش از آنکه ببیند

چه اتفاقی می افتد محل را ترک کرد و چند روز بعد نیز

کشور سودان را به مقصد فرانسه ترک نمود . او در حالی که

در اثر مشاهدهء چنین صحنهء وحشتناکی به بیماری شدید روانی

دچار شده بود ، نزدیک به سه ماه بعد در اثر بیماری حاصل از

فشارهای شدید روحی به زندگی خود خاتمه داد .

او در یادداشت هایش نوشته بود : " این کودک قربانی

خودخواهی ها و بی عدالتی های دولتمردان کشورش شده ..…

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 

قضاوت با شما .....!!!!!

 




سه شنبه 21 تير 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....

اسم من زبون درازه

كار من گفتن رازه

آخه من خیلی فضولم

یه خبرچین عجولم 

این ور اون ور می دوم هول هولكی 

هی از این خبر میدم به اون یكی 

دوست دارم ، دوست دارم 

دوست دارم دعوا بشه جنگ بشه

زندگی ، زندگی به آدما تنگ بشه 

دوست دارم تفنگا رو بر بدارن 

تق و تق و تق تیر بزنن 

تا این ور آروم میشه 

اون ورو آشوب می كنم 

كارای بد بد و خوب خوب می كنم 

بچه ها ، بچه ها شما از وضع من عبرت بگیرین 

خبر از اینجا به اونجا نبرین 

اگه آدمای بی باك و دلیر 

آخر عاقبت یه روزی می میرن 

بچه ها ، بچه ها خبر چینا روزی هزار بار می میرن

 




سه شنبه 21 تير 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

نه .....

من دیگر ناله نمی کنم ، قرن ها نالیدن بس است ،

می خواهم فریاد بزنم ...!

اما اگر نتوانستم ، سکوت می کنم ...

خاموش بودن بهتر از نالیدن است .....

به من بگو : نگو ، نمی گویم ؛

اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم من می فهمم .....!!!




دو شنبه 20 تير 1390
ن :

غروب غریبانه 1.2 .....

سلام ... سلام .....

با تو به دور از همهء درد ها   ... " غریب "
 
بدون تو ، عالمه و درد ما ... " غروب "
 
با تو دلم خانهء صد پنجره ... " غریب "
 
بدون تو صدای من خفته به صد حنجره ... " غروب "
 
با تو  ز خاک تیره میشوم سبز ... " غریب "
 
بدون تو من و غمم چه بی مرز ... " غروب "
 
با تو  جهان سرای نور خورشید ... " غریب "
 
بدون تو ، خدا سیاه پوشید ... " غروب "
 
با تو بدون مرز و بی بهانه ... " غریب "
 
بدون تو خالی ام از ترانه ... " غروب "
 
با تو نفس کشیدن آرزومه  ... " غریب "
 
بدون تو نفس حبس گلومه ... " غروب "
 
با تو همه دنیا پر از بهاره ... " غریب "
 
بدون تو زمستونه ببین که ته نداره ... " غروب "

 
ادامه دارد .....


:: برچسب‌ها: غروب غریبانه , مشق عاشقی , با تو , بی تو ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

اگه نباشی .....

سلام .....

 

اگه خاکو دوست دارم ،

واسه اینه که عزیزم ، تو پاتو روش میذاری

من زمینو دوست دارم

چون یه جائیش ، تو گلم خونه داری

عطر موها و تنت ، به دست باد رها میشه

وقتی پیش من باشی ،

خط خوبی و بدی از همدیگه جدا میشه

ماه من تو آسمون زندگیم فقط تویی ، 

حتی یک لحظه نباشی ،

منم و جادهء طولانی و وقت شب رویی

دوس دارم شب شه تو باشی

چون ستارهء شبام تویی و بس

اگه روز بیاد ، نباشی

جون میدم ، بدونه خورشید بی نفس .....

 

ه.م غروب

 

 



:: برچسب‌ها: ه, م غروب , عاشقانه ها , عشق , اگه نباشی , دل درد غروب , دوست دارم ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

غریبانه (12) .....

سلام بر دلهای عاشق و
ابرهای باران زا .....
 
 
گفتی که جان مایی
گفتم نگاهدارش
گفتی شرار مایی
گفتم به آه دارش
گفتی نظاره کن تو
بر حال چون حبابم
گفتم زمن حذر کن
تا ننگری خرابم
گفتی دوای دردم
در سینه ی تو جاریست
گفتم تو را که این درد
خوشتر ز هر دوایست
گفتی غمت به جانم
من نیز رهگذارم
گفتم که همسفر شو
تا بنگری به حالم

" س.خ غریب "
 


:: برچسب‌ها: غریب , غریبانه , عاشقانه , گفتم , گفتی ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

آسمون هفتم 29 .....

سلام .....

 

طنز ...

 

آن کس که بداند و بداند که بداند

شاید که خودش ، در ته چاهی بپراند

 

آن کس که بداند و نداند که بداند

بگذار بخوابد ، و چنین خود برهاند

 

آن کس که نداند و بداند که نداند

کبکش قوقولی قو بکند ، شاد بخواند

 

آن کس که نداند و نداند که نداند

بر اسب مراد است سوار و بدواند .....

 

" آسمون هفتم " 

 



:: برچسب‌ها: آسمون هفتم , عاشقانه ها,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

آیا می دانید که ، اولین آدامس را

جان کورتیس در سال ۱۲۲۷ شمسی ساخت .....



:: برچسب‌ها: آیا می دانید , آیا می دانستید ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

شعری از هوشنگ ابتهاج .....

سلام .....

 

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت . . .

 

پردهء خلوت این غمکده بالا زد و رفت

 

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد . . .

 

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

 

خرمن سوختهء ما به چه کارش می خورد . . .

 

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

 

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد . . .

 

آتش شوق در این جان شکیبا زد و رفت

 

بود آیا که ز دیوانهء خود یاد کند . . .

 

آنکه زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت

 

رفت و از گریهء طوفانی ام اندیشه نکرد . . .

 

چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت

 

سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش . . .

 

عقل فریاد بر آورد و به صحرا زد و رفت

 

" ه.الف سایه "

 



:: برچسب‌ها: شعری نو , هوشنگ ابتهاج , غمکده , پردهء خلوت , خورشید , شب یلدا , خرمن سوخته , جانِ شکیبا , آتش شوق , زنجیر , دلِ شیدا , گریهء طوفانی , اندیشه , دریا , سایه , چشمِ سیه , فریاد , صحرا , ه, الف سایه , ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 39 .....

سلام .....

 

یکی بود ، یکی نبود

زیر گنبد کبود

دیگه عاشقی نبود .....

 

 

فرشتهء مرگ به دنبال معنای مرگ ...!

 

خروس خون عزراييل بايد می رفت روح شخصی رو که

 

در حال مرگ بود قبضه کنه ! عزراييل به سمت زمين حرکت کرد ،

 

با سرعت ...

 

مادر : با گريهء شديد ... بچم داره ميميره ... بچم .... خدا ...

 

پدر : گريه .........................

 

مادر کودک رو محکم به سينه اش می فشرد ... ولی ديگه

 

وقتش رسيده بود که عزراييل کارشو انجام بده

 

خدا فرمان رو داد ..... صورت کودک تو ذهن عزراييل چنبره زده بود ...

 

عزراييل فکر کرد چرا انسان ها وقتی شخصی رو از دست می دن

 

اين قدر بی تابی می کنن ؟! چرا با اينکه مرگ اين قدر برای آدم ها

 

دردناکه اون ها خودکشی ميکنن ؟!

 

سوالی که بعد از اين همه مدت به ذهنش رسيد !

 

عزراييل قبلا هم به خاطر قضيه های مختلف مثل مرگ و مير

 

طاعون قرن  16 ...حادثهء بم ... سونامی و .....

 

بی تابی بسيار و گريه های فراوان رو ديده بود ...

 

عزراييل آماده شد ، مکثی کرد ، رو به خدا : خدايا چرا

 

انسان ها اين قدر دچار بی قراری می شوند ؟

 

مفهوم مرگ چيست ؟ نمی توانم درک کنم ...

 

اگر ممکنه می خواهم مدتی انسان باشم ، خدا در پاسخ

 

گفت : به خاطر اين همه خدمتی که بهم کردی يک راهی

 

جلو پات ميذارم . عزراييل با خوشحالی : قبول ...

 

خدا : من به تو توانايی می دهم که انسان شوی ولی قبل از آن

 

بايد کار نا تمامت را انجام دهی ... و پس از مدتی که انسان شدی

 

با دستور من بايد برگردی و کارت را ادامه دهی .

 

در اين مدت کارت را به جبرييل که مدت هاست بيکار است می سپارم .

 

عزراييل فکری کرد و گفت : حتما ... و به سادگی روح کودک رو قبضه کرد !

 

و به خانه برگشت .... يک دست کت و شلوار بسيار زيبا سفارش داد ...

 

می خواست روی زمين بهترين زندگی رو داشته باشه ...

 

می خواست انسان بودن رو تجربه کنه .. برای زندگی

 

سواحل زيبای مديترانه رو انتخاب کرد ...

 

لذت انسان بودن رو چشيد ... لذت خوردن ، لذت معاشقه ،

 

لذت دوست داشتن ، لذت آموختن ، لذت آموزاندن و

 

مهم تر از همه لذت پدر بودن ... عزراييل از همسری که بسيار

 

دوستش می داشت صاحب فرزندی شد .

 

بسيار فرزندش را دوست می داشت ... مدام بچه اش رو

 

در آغوش می گرفت و ابراز محبت می کرد ...

 

يک روز همسر عزراييل با گريهء شديد : بچمون .....

 

اينبار نوبت مرگ بچهء عزراييل شده بود .

 

عزراييل پس از شنيدن اين جمله فرياد های بسيار سر داد ...

 

گريه اش قطع نمی شد . نعره ميزد و مدام ....

 

فرشتهء مرگ تازه معنای مرگ را فهميد ...!!

 

خدا به عزراييل فرمان داد که ديگر مجال نيست بايد برگردی سر کارت !

 

عزراييل پوست خندی زد و تيغ را برداشت و شاه رگ خود را قطع کرد....

 

هم غم مرگ و هم لذت آن را درک کرد و عشق را نيز ....

 

آرام مرد !!!!!

 

بسيار آرام.....................................

 

 

 

 

 

بیاییم از عزراییل کمتر نباشیم ، حداقل برای جان ستاندن اول

                         عشق را بشناسیم .....

 

 



:: برچسب‌ها: داستان های کوتاه , داستانک ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

"طغرل" تصادف ميكنه ، ملت علاف ميريزن دورش و

شروع ميكنن نظر كارشناسی دادن . بالاخره بعد از يه مدت

افسر راهنمايی مياد ، منتها اونقدر ملت هركدوم واسهء

خودشون چرت و پرت ميگفتن كه صدای افسره به جايی نميرسيده .

"طغرل" شاكی ميشه ، داد ميزنه : "هی وای من" ساكت ، ساكت ...

ديگه اينجا كسی جز جناب سروان حق ...ه خوردن نداره ها .....!!!



:: برچسب‌ها: طنز روزانه , طغرل , هی وای من , دل درد غروب , " ه, م غروب " , ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 33 .....

سلام .....

            خواندنی ها و دیدنی ها

               منتخب (33) 

 

اگر میتوانید این گربه را در تله بیندازید

در لینک زیر روی دایره ها کلیک کنید تا رنگشون تیره بشه و

گربه نتونه ازشون عبور کنه و از صفحه خارج بشه ..... 

www.persian-star.net/up/Cat_Game.swf

حواستون باشه این گربه خیلی تیز و زرنگه !


 

      



:: برچسب‌ها: دیدنی ها و خواندنی های جالب,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام ..... 

روز سی و هفتم : 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 

1313/04/19 : گزارشی از مسکودربارهءعلاقهء دولت شوروی به 

برقراری روابط سیاسی و تجاری با دولت ایران ..... 

1323/04/19 : آیین نامهء عمومی وزارت دارایی دربارهء ایجاد و   

انحلال ادارات و شرح وظایف آنها ..... 

1324/04/19 : توقیف روزنامهء " یزدان " به علت اهانت به

نخست وزیر .....

1311/04/20 : مصوبهء هیئت وزیران در مورد پرداخت مبلغی

برای ایجاد کرسی ادبیات ایران به دکتر تاگور .....

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، 

حتما یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

درج در ادامهء مطلب .....

 



:: برچسب‌ها: روز شمار تاریخ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....

 

آهای آهای ای گرگه

 

اون رودخونه بزرگه

 

آبش خیلی زیاده

 

نمی‌شه رفت پیاده

 

باید که دست به کار شی

 

روی چیزی سوار شی

 

اگر کسی ببینه

 

سر دمبتُ می‌چینه.

 

یک سیب و یک گلابی

 

یک کاسه لاعابی

 

یک موش و یک تله موش

 

یک گربه و دو خرگوش

 

یه ماه و یه ستاره

 

عید اول بهاره .

 

اتل متل توتوله

 

گاو حسن چه جوره

 

نه شیر داره نه پسون

 

گاوشُ بردن هندسون

 

یک زن کردی بسون

 

اسمشُ بذار عم‌قزی

 

دور کلاش قرمزی

 

دور کلاش قرمزی ...

 

هاچین واچین

 

یه پاتُ ور چین .....

 

 



:: برچسب‌ها: به یاد کودکی ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

  آه این پرنده

                  در این قفس تنگ

                                         نمی خواند ..... 

 



:: برچسب‌ها: سخن روز ,


دو شنبه 20 تير 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

                              

و خداوند تو ، هرگز در حق بندگان خود ستم نخواهد کرد .....



:: برچسب‌ها: مناجات ,


شنبه 18 تير 1390
ن :

غروب غریبانه 1.1 .....

سلام ... سلام .....

  

با تو تموم آسمون با منه .....(غریب)

بدون تو آسمونم دم از جنون میزنه .....(غروب)

 با تو ستاره ها یه جور دیگن .....(غریب)

با چشماشون دارن نشونت میدن .....(غروب)

با تو صدای من پر از خواستنه.....(غریب)

بدون تو مرگه صداس مرگه یه دوسداشتنه .....(غروب)

با تو هوای عاشقی چه ساده س.....(غریب)

بدون تو من و تنم ، هر دو اسیر باده س .....(غروب)

با تو جنون و درد  لا علاجی .....(غریب)

بدون تو مکه و صد خدا بدون حاجی ......(غروب)

با تو تموم غصه ها  حقیقت .....(غریب)

بدون تو تمام شب پر شده از مصیبت .....(غروب)

با تو پر از خواهش  پر  ماجرا .....(غریب)

بدون تو شهر سرورم شده ماتمسرا .....(غروب)

 

ادامه دارد .....

 

 

 




شنبه 18 تير 1390
ن :

از تو که بی خبرم .....

سلام .....

از تو که بی خبرم ، دنیا واسم جهنمه

هر چی از غمام بگم ، به جون تو بازم کمه

از تو که بی خبرم ، ترانه هم ترانه نیست

روزای خوب خدا ، هیچی به جز شبانه نیست

از تو که بی خبرم ، بگم چقد دلواپسم ؟

انگاری تشنه ترین منم ، به آب نمی رسم 

از تو که بی خبرم ، داغ به قلب عالمه

همهء خندیدنا ، وقتی تو نیستی ماتمه

از تو که بی خبرم ، صدای هیچکس نمی آد

توی دنیا هیچکسی ، من رو به جز تو نمی خواد

از تو که بی خبرم ، دلم یهو گر می گیره

غروبه غروب رسید ، بدون که حتما می میره .....

 

" ه.م غروب "

   



:: برچسب‌ها: غروب, بیخبری, صدا, دنیا, عالم, داغ ,


شنبه 18 تير 1390
ن :

غریبانه (11) .....

سلام ای چشمهای بارانی .....


نفس تنگه مثه زندونه دنیا

نمیدونی چقد دل خونه حالا

حالا که نیستی و دنیام غریبه

نفس هام نا تموم و بی نصیبه

کی فک میکرد تو این زندون بمونم

واسه مردم بازم از تو بخونم

کی فک میکرد به ما ، وقتی شکفتیم

هزاران غصه بود و ما نگفتیم

نگفتم رنج دوری ،  زجر مردن

شب تنهاییه ما و تو و من

نگفتی این فراموشی محاله

چقد ناگفتنی ها که سواله

خیال تو برام بس بوده  اما

 تموم زندگیم نابوده حالا . . .

 

" س.خ غریب "

 



:: برچسب‌ها: غریبانه , غروب , نفس , زندون , رنج دوری , مردم , غصه , تنهایی,


شنبه 18 تير 1390
ن :

آسمون هفتم 28 .....

سلام .....

زیبا ترین ملودی ...

 

من و تو

بازمانده ایم

از تمام رنگ ها

و سکوت

زیباترین ملودیست

برای شنیدن  آهنگ ها

چه ساده و زلال می نویسیم

به رنگ آبی دریاها

کاش فرصتی بود برای سرودن

قصیده ها ..غزل ها

افسوس .......

 

" آسمون هفتم "




شنبه 18 تير 1390
ن :

شعری از عبدالرحمن جامی .....

سلام .....

 

قبلهء عشق

چارده ساله مهی بر لب بام
چون مه چارده در حسن تمام

برسرسرو کله گوشه شکست
بر گل از سنبل تر سلسله بست

داد هنگامه ی معشوقی ساز
شیوهء جلوه گری کرد آغاز

او فروزان چون مه و کرده هجوم
بر در و بامش اسیران چو نجوم

ناگهان پشت خمی همچو هلال
دامن از خون چو شفق مالامال

کرد در قبلهء او روی امید
ساخت فرش ره او موی سپید

گوهر اشک به مژگان می سفت
وز دو دیده گهر افشان می گفت

کای پری با همهء فرزانگیم
نام از تو رفت به دیوانگیم

لاله سان سوختهء داغ توام
سبزه وش پی سپر باغ توام

نظر لطف به حالم بگشای
زنگ اندوه ز جانم بزدای

نوجوان حال کهن پیر چو دید
بوی صدق از نفس او نشنید

گفت کای پیر پراگنده نظر
روبگردان به قفا بازنگر

که در آن منظره گل رخساریست
که جهان از رخ او گلزاریست

او
چو خورشید فلک ، من ماهم
من کمین بنده
ء او، او شاهم

عشقبازان چو جمالش نگرند
من که باشم که مرا نام برند

پیر بیچاره چو آن سو نگریست
تا ببیند که در آن منظره کیست

زد جوان دست و فکند از بامش
داد چون سایه به خاک آرامش

کان که با ما ره سودا سپرد
نیست لایق که دگر جان نگرد

هست آیین دوبینی ز هوس
قبلهء عشق یکی باشد و بس

جامی شاعر ؛ اديب و عارف ايرانی ؛
مشهورترين شاعر پارسی گوی سده نهم هجری .


 




شنبه 18 تير 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 38 .....

سلام .....

یکی بود ، یکی نبود

از بخت بد تو این دیار ،

عاشقی هم مرده بود ...

 

آن روز پيرمرد نيامد . اما گنجشكها و ياكريمها دوباره ،

پای همان ديوار كه پيرمرد برايشان خرده نان و برنج می ريخت ، 

جمع شده بودند . فردايش دوباره پيرمرد را ديدم .

اين بار بدون عصاو كلاه ...!

تكيه داده بود به همان ديوار ...

بالای سرش نوشته بود : بازگشت همه به سوی اوست .....

 

بیاییم زمان و فرصت ها را دریابیم .....

شاید هرگز فرصت دیگری پیش نیاید .....

یا ، ما نباشیم .....




شنبه 18 تير 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

به "طغرل" ميگن : يه معما بگو ،

ميگه : " ای دون " اون چيه كه زمستونا خونه رو گرم ميكنه ، 

تابستونا بالای درخته ؟!

طرفا هرچی فكر ميكنن ، جوابشو پيدا نميكنن ،

ميگن : نميدونیم ، حالا خودت اگه می دونی بگو چيه ؟

"طغرل" جواب می ده : بخاری !!!!!

آقایون كف میكنن ، ميگن : باباجان بخاری زمستونا ،

خونه رو گرم ميكنه ولی تابستونا چه جوری بالای درخته ؟!!!

باز هم "طغرل" جواب میده : " ای دون " بخاريِه خودمه ؛

دوست دارم بذارمش بالای درخت !!!!!

زکـــــی ، عجب گیری کردیما .....

هیشکی دیگه حرف حساب حالیش نیست !!!!!

 




شنبه 18 تير 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 32 .....

سلام .....

       دیدنی ها و خواندنی ها 

             منتخب (32)                           

 

           عکس منتخب سال

از نگاه احترام به میراث فرهنگی در ایران !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

جای بسی تاسف از این وفور شعور فرهنگی ، 

برای بعضی از ما ایرانیان ...


 

                                                   





تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.