شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

پنج شنبه 28 مهر 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

افتادن در گنداب ، ننگ نیست

ننگ ماندن در آن است .....

 



:: برچسب‌ها: سخن روز , جملات الهام بخش , تکان دهنده ها , دل درد غروب , " ه, م غروب " , ننگ , گنداب , سلام , ,


پنج شنبه 28 مهر 1390
ن :

قسم .....

سلام .....

قسم به هستیه خدا

دوست دارم بی انتها

قسم به اسم اعظمش

دوست دارم بی غل و غش

قسم به ذات پاک حق

دوست دارم ، نه تق و لق

قسم به هر چه او نوشت

دوست دارم جای بهشت

قسم به پرهای تن فرشته

دوست دارم ، خدا خودش اینو واست نوشته

قسم به خلقت زمین

دوست دارم ، فقط همین

قسم به رنگ آسمون

دوست دارم ، پیشم بمون

قسم به خورشید و به نور

دوست دارم ، از راه دور

قسم به مهتاب و به ماه

دوست دارم ، نور منی میون شبهای سیاه

قسم به بارون و به ابر

دوست دارم به اختیار ، بدون جبر

قسم به هر رنگین کمون

دوست دارم ، تو خوب بدون

قسم به هر نسیم و باد

دوست دارم ، خیلی زیاد

قسم به کوه و سنگ و خاک

دوست دارم ، زلال و پاک

قسم به گل ، سبزه ، درخت

دوست دارم ، چه سخته سخت

قسم به هر برگ و گیاه

دوست دارم ای مثل ماه

قسم به بوران و به برف

دوست دارم بدونه حرف

قسم به کولاک و تگرگ

دوست دارم عزیز من اون وره مرگ .....

 

ه.م غروب

 




یک شنبه 24 مهر 1390
ن :

سوال .....

 

سلام .....

 

ای خدای خالق رنگ سپیدی ...

بگو پس عاشقی رو واسه چی ، تو آفریدی !؟

ای خدای خالق آبیه دریا ...

بگو تو ، کجای دنیا رسمه مردونگیه ، رنج دل ما !؟

ای خدای خالق صورتی و رنگ فریبا ...

بگو پس ، چی شده عشقه توی دلها ، که از نفرت پره چشمای زیبا !؟    

ای خدای خالق زرد طلایی ...

بگو تو ، که آفریدی درد و غصه ، آه و حسرت ، ناظر زخم دلایی !؟

ای خدای خالق سبز شکفتن ...

بگو پس ، تا کی باید نفرتو تو هیئت عاشقی دیدن ، هیچی نگفتن !؟

ای خدای خالق قرمز خونی ...

بگو تو ، تا کی می خوای دم نزنی ، دل بشکنه ، ساکت بمونی !؟

ای خدای خالق سیاه شبها ...

بگو پس ، تا کی باید ریا باشه تو قلبامون ، دروغ بشه ورد رو لب ها !؟

ای خدای خالق سرخیه لاله ...

بگو تو ، غم ها به آخر میرسه ؟ دردا تموم میشه ؟ یا این فکر محاله !؟

ای خدای خالق قهوهء سوخته ...

بگو پس ، تا کی باید دلا پر از خون باشه  چشما خیس بارون باشه با لبهای دوخته !؟

ای خدای خالق مشکیه ظلمت ...

بگو تو ، تا کی باید دید و تماشا کرد ، گردن زدنه عشقو ، بازم در پی تهمت !؟

ای خدای خالق خاکستری رنگ ...

بگو پس ، کی میخوای پیروز شه ، خوبی و صلح و عاشقی بر ظلم و نیرنگ !؟

ای خدای خالق نیلی و طوسی ...

بگو تو ، تا به کی تسلیم کینه باید عاشق ، چونکه فرمان این شده باید بپوسی !؟

ای خدای خالق رنگ بنفش و رنگ یشمی ...

بگو پس ، آن زمان کی میرسه تا بر بدی بر ظلم ، از سوی تو آید شعله خشمی !؟ 

ای خدای خالق آبیه دریا ، آسمون ، رنگ رهایی ...

جونم به لبم رسیده ، چاره مون بیچاره ، بگو پس تو کجایی ...!؟!؟!؟

 

 

ه.م غروب

 

ادامه دارد ..........................................................................

اگر دوست دارید نظر بدید .....

 

 

 




چهار شنبه 20 مهر 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام ..... 

روز از نو ، روزی از نو :

اول روز دوباره ... 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 

1390/07/20 : روز بزرگداشت حافظ .....

1390/07/20 : روز کاهش اثرات بلایای طبیعی .....

1320/07/20 : ارسال نظامنامهء داخلی مجلس به منظور بررسی  

توسط نمایندگان .....

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، 

حتما یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

درج در ادامهء مطلب .....

 

 



:: برچسب‌ها: دل درد غروب , " ه, م غروب " , روز شمار تاریخ , وقایع تاریخی , گاه شمار تاریخ , روز از نو روزی از نو , بزرگداشت حافظ , بلایای طبیعی , نظامنامهء داخلی مجلس , ,


چهار شنبه 20 مهر 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....

پرندهء قشنگی توی قفس نشسته

دیواره های قفس بال و پرش رو بسته

با چشمای قشنگش خیره شده به ابرا

دوست داره پر بگیره تو آسمون زیبا

پرنده توی قفس دوس نداره بمونه

دوس داره رو شاخه ها پر بگیره بخونه

بیایین پرنده ها رو توی قفس نذاریم

گناه دارن بچه ها ، ما اونا رو دوس داریم

بیایین پرنده ها رو توی قفس نذاریم

بیایین رهاشون کنیم ، از تو قفس در آریم .....

 



:: برچسب‌ها: دل درد غروب , " ه, م غروب " , اشعار کودکانه , به یاد کودکی , به بچِّگیمون برسیم دوباره , ,


جمعه 15 مهر 1390
ن :

هنوز امید هست ؟!!!.....

 

 

 

سلامی دوباره .....

چند وقت پیش ، تو اوج درموندگی و استیصال ، 

وقتی که واقعا بریده بودم و حال خوبی نداشتم

دم غروب از عزیزی که شاید سالی یه پیامک هم برام نده ،

یه اس ام اس داشتم که دستمایهء این چند خط شد ،

نمیدونم ، شاید خوندنش تو حال بعضی ها بی تاثیر نباشه :

وقتی از دنیا و آدماش همه ،

خسته و نومید شدی ... 

وقتی زخم خنجر از پشت تو خوردی ،

اونم از دست خودی ...

راهیه کوه و کمر شو ،

دل از این دنیا بکن ... 

با تمام قوتت ،

وقتی رسیدی توی کوه داد بزن ...

ای خدای خوب من ،

بسه دیگه قسمت پست ...

به من آیتی بده ،

بگو هنوز امید هست ؟!!!

وقتی این جمله رو

فریاد زدی و به تن کوه نشست ... 

تو به آنی میشنوی جوابشو

که هنوز امید : هست ، هست ،

هست ، هست ، هست .....

 

ه.م غروب

   





تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.