شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

دو شنبه 27 شهريور 1391
ن :

چه حالی داریم .....

سلام .....

 

بهم بگو چه حالی داری ، وقتی من غرق عذابم ...

وقتی تنهام با خیالت ، نمیای حتی به خوابم ..... 

بهت می گم چه حالی دارم ، وقتی تو نباشی پیشم ...

وقتی با خیال چشمات ، جون میدم ، تنها که میشم .....

بهم بگو چه حالی داری ، وقتی چشمام پر اشکه ...

وقتی خنده هات غریبه س ، غمه دنیامون همه ش که .....

بهت می گم چه حالی دارم ، وقتی دستاتو ندارم ...

وقتی عالم میشه زندون ، بی تو هر جا پا میذارم .....

بهم بگو چه حالی داری ، وقتی من دلم شکسته ...

وقتی حتی شونه هات نیست ، تکیه گاه من خسته .....

بهت می گم چه حالی دارم ، وقتی نیستی و غروبه ...

وقتی آسمون خونی ، پیش خون دلیم که خوبه .....

بهم بگو چه حالی داری ، وقتی می فهمی که مردم ...

وقتی حتی وقت مردن ، تو نبودی غصه خوردم .....

 

" ه.م غروب "

 




جمعه 24 شهريور 1391
ن :

روز از نو روزی از نو .....

سلام .....

 

بازم دلم هواییه چشمای مست تو شده ...

باز ، تو نیستی و شبام ، بیا ببین چه بیخوده .....

بازم منو ، دیوارای ، اتاق سرد و یخ زده ...

باز ، تموم لحظه هام بی تو پر از ریتم بده .....

بازم فقط یه بغض کهنه س تو گلوم ...

باز ، تویی تو خلوتم تنها نیاز و آرزوم .....

بازم لبام خیسیه لبهاتو می خواد ...

باز ، تو این همهمه ها صدای نجوات نمیاد .....

بازم می خوام لمس تو باشه حس من ...

باز ، تو این نبودنت ، چشامم از اشک پرن .....

بازم هوس دارم بگی : دوست دارم ، دوسم داری ؟

باز ، یکی به من میگه : میری و تنهام میذاری .....

 

" ه.م غروب "

 




شنبه 18 شهريور 1391
ن :

چه خوبه .....

سلام .....

چه خوبه شیشهء غم رو شکستی

زدی پیمونه ای و مست مستی

چه خوبه خنده هاتو باز ببینم

گل شادی رو از شعرات بچینم

چه خوشحالم که فصلاتم بهاره 

زمستونم تو قلبت جا نداره 

چه حالی داره این حال خرابت

خدایا بسه بسه این عذابت

تو بی حال خرابت مست مستی

همیشه عاشقی و می پرستی

تو با این عاشقی جات تو بهشته

خدا گفته ،خودش اینو نوشته

اگه عاشق بمونی تا همیشه 

بشی از جنس آیینه یا شیشه

بدون که تا قیامت زنده هستی 

تا من مستم ، تو عاشق ، مست مستی .....

 

" باران " آیینهء مهربانی 

 

 

 




جمعه 17 شهريور 1391
ن :

دلم می خواد .....

سلام .....

 

دلم می خواد بگم مستم ، که هستم ...

بگم من شیشهء غم رو شکستم .....

دلم می خواد تو این عمری که دارم ...

برونم من غم و از روزگارم .....

دلم می خواد صدای خنده هامون ...

بپیچه باز تو گوشای خدامون .....

دلم می خواد بخونیم از دوباره ...

بگیم اینجا زمستونم بهاره .....

دلم می خواد تو این حالی که دارم ...

بازم سر روی شونت من بذارم .....

دلم می خواد با این حال خرابم ...

بگم یارب بسه ، بس کن عذابم .....

 

" ه.م غروب "

 




پنج شنبه 16 شهريور 1391
ن :

ذهنیت پنجره .....

سلام .....

در ذهنیت پنجره تکرار شدم

با چهرهء آیینه پدیدار شدم

خمیازه کشان قلم به دفتر می گفت

از خواب شبیه مرگ بیدار شدم

یک تودهء ابر آمد از سمت دلم

بر دیده رسید و مثل رگبار شدم

رگبار زد و در پی آن قوس و قزح

از آبی شاعرانه سرشار شدم

عاشق نشدم مگر به حکم تقدیر

اینگونه به این بلا گرفتار شدم

باید که به جا آوری ای پیشانی

صد سجدهء شکر او که تبدار شدم

در زاویهء خرد نمی گنجیدم

چون حول مدار عشق دوار شدم

گنجینهء واژگان من اندک بود

این معجزه نیست ؟ من غزل وار شدم

با لهجهء مهربانی خویش بخوان

در متن غزل ببین گرفتار شدم .....

 

" باران " آیینهء مهربانی   

 

 




چهار شنبه 15 شهريور 1391
ن :

بی نام .....

سلام .....

 

ستاره های شام را ، من به تو هدیه می کنم ...

به بطن این غریب من ، چو ابر گریه می کنم .....

مرا که راضی ام به مرگ ، به خاک خود اسیر کن ...

به یک اشاره ات بیا ، خون به تن کویر کن .....

تمام عمر سوختم ، نشد ، نبود ، مرحمی ...

هر آنکه لاف عشق زد ، شد به غمم بار غمی .....

دو چشم خویش بسته ام ، بر تن عشق بینوا ...

تلخی شوکران به کام ، ز هر که گفت و شد دوا .....

ببر ز من به یادگار ، شعر پر از خون مرا ...

سهم من این دلکده شد ، تو هم به سهم من درآ .....

 

" ه.م غروب "

 





تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.