شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

جمعه 21 خرداد 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

 

خداوند برای ما نیکی و شادی را پسندیده است ،

این ماییم که از میان هزاران شادی به دنبال

حاشیهء غمگین شادی ها می رویم ...




جمعه 21 خرداد 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

             

ای پروردگار عالمیان ، بپذیر عذرم را و

مرا در خیل رحمت بی پایانت در آور ..... 




شنبه 21 خرداد 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

 

آیا می دانید که ، سالانه ۲۵ میلیون نفر ،

در جهان از گرسنگی می میرند .....




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

خبر آمد .....

سلام .....

خبر آمد خبری در راه است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید شاید

پرده از چهره گشاید شاید .....

شاید این آدینه ، روز سرخوشیست

آخر هر ماتم و هر ناخوشیست .....

شاید این جمعه ستم نابود شد

ظلم هم آتش گرفت و دود شد .....

شاید این آدینه روز دیگریست

کز گناه و نفرت و شیطان بریست .....

شاید این جمعه شود روز وصال

انتهای هر غم و رنج و زوال .....

 

ه.م غروب

 

 

(چهار مصرع اول از زنده یاد محمدرضا آقاسی)

 

 

 




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

آسمون هفتم 8 .....

سلام....

من و ماه .....

هر شب ، تا سپیده

حرف می زنیم .....

از درد دل ...!

او از دوری خورشید می نالد !

من ، از دوری تو .....!!! 



" آسمون هفتم " 





جمعه 20 خرداد 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

 

آیا می دانید که ، طول رگهای بدن انسان ،

۵۶۰ هزار کیلومتر است ..... 




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

دل نوشته ها و دل درد ها .....

سلام .....

آقا امروز دل دردمون واقعا درد دله .....!!!

 

یاد دارم در غروبی سرد سرد ،

می گذشت از کوچهء ما دوره گرد ،

داد میزد ، کهنه قالی میخریم ،

دست دوم ، جنس عالی میخریم ،

کاسه و ظرف سفالی میخریم ،

گر نداری کوزه خالی میخریم .....

اشک در چشمان بابا حلقه بست ،

آخ گفت و ناله زد ، بغضش شکست .....

: اول ماه است و نان در سفره نیست ،

ای خدا شکرت ، ولی این زندگی ست ؟!

از قضا ، آن روز مادر روزه بود .....  

بوی نان تازه از همسایه ، هوشش برده بود ،

مادرم بی روسری بیرون دوید ،

گفت : آقا ، سفره خالی میخرید ؟.....

   




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

شعری از محمدرضا آقاسی .....

سلام .....

 

علی مولای مظلومان عالم

بگو از نارفیقان ، چون بنالم  ؟

از آن شامی که سر در چاه کردی

مرا از درد خویش آگاه کردی

طنین ناله در افلاک افتاد

تمام آسمان بر خاک افتاد

پر و بال تو ، زهرا را شکستند

تو را با ریسمان فتنه بستند

تو را در گوشهء عزلت نشاندند

تو را در آتش حسرت کشاندند

کدامین شب از آن شب تیره تر بود ؟

که زهرا حایل دیوار و در بود .....

بیا زهرا ، علی در بستر افتاد

چنان شمعی که در خاکستر افتاد

حسن در گوشه ای سر در گریبان

حسین آمادهء شام غریبان .....

نمایان شد ز خط آتش و دود

که جرم فاطمه ، حب علی بود

پس از زهرا علی بی هم زبان شد

اسیر امتی نامهربان شد

علی تنهاست در یک قوم گمراه

زبانش را که میفهمد به جز چاه .....؟!

 

 




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

زندگی نامهء شاعر .....

سلام .....

 

                              محمد رضا آقاسی ، زندگینامه

محمدرضا آقاسی ، ۲۴ فروردين ماه سال ۱۳۳۸ در تهران

در خانواده‌ای مذهبی و شاعر متولد شد .

وی به علت اختلاف نظر با مسئولين هنرستان تجسمی

ادامه تحصيل نداد و به مدرك سيكل اكتفا كرد .

آقاسی قبل از انقلاب ، در سالهای ۵۵ و ۵۶ به عضويت

انجمن های ادبی آن زمان درآمد و بعد از انقلاب نيز از

محضر اساتيدی چون مهرداد اوستا و يوسف ميرشكاک

استفاده نمود . وی از سال ۵۱ شروع به سرودن شعر

نمود اما عمدهء اشعار وی متعلق به سالهای ۶۸ به بعد

است . آقاسی مدتی نيز در جبهه‌های جنگ در مناطق

شوش دانيال و جزيره مجنون و سه راه جفير و شلمچه بود .

از وی كه با مثنوی بلند شيعه در جامعه شناخته شد ،

اشعار زيادی در خصوص جبهه و اهل بيت بر جای مانده .

محمد‌رضا ‌آقاسی ‌ ، شاعر و مثنوی ‌سرای اهل بيت

عصمت ‌و ‌طهارت ‌ ، در سن ‌‌٤٦ ‌سالگی ‌، بامداد سه شنبه 

سوم خرداد ماه ٨٤ به علت عارضه قلبی در مركز تخصصی

قلب تهران دار فانی را وداع گفت . ‌پيكر وی ۵ خردادماه از

مقابل معراج الشهدای تهران تشييع و در قطعه ۲۵ شهيدان

بهشت زهرا به خاك سپرده شد .....

 

روحش شاد .....

 




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 13 .....

سلام .....

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

در خلال يک نبرد بزرگ ، فرمانده قصد حمله به نيروی عظيمی

از دشمن را داشت . فرمانده به پيروزی نيروهايش اطمينان

داشت ولی سربازان دو دل بودند . فرمانده سربازان را جمع کرد ،

سکه ای از جيب خود بيرون آورد ، رو به آنها کرد و گفت: سکه را

بالا می‏اندازم ، اگر رو بيايد پيروز می‏شويم و اگر پشت بيايد

شکست می‏خوريم . بعد سکه را به بالا پرتاب کرد . سربازان

همه به دقّت به سکه نگاه کردند تا به زمين رسيد . سکه به

سمت رو افتاده بود . سربازان نيروی فوق‏العاده‏ای گرفتند و

با قدرت به دشمن حمله کردند و پيروز شدند . پس از پايان نبرد ،

معاون فرمانده نزد او آمد و گفت : قربان ، شما واقعاً می‏خواستيد 

سرنوشت جنگ را به يک سکه واگذار کنيد ؟

فرمانده با خونسردی گفت : بله و سکه را به او نشان داد .

هر دو طرف سکه رو بود .....!!!!!

 




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

به "طغرل" میگن : ۱۲ امام رو میشناسی ؟

میگه : "ای دون" ، آره . میگن : خب نام ببر .....

میگه : "هی وای من" ، اونجوری که نه ،

اگه ببینمشون میشناسمشون !!!!!




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

جم نامه 11 .....

سلام .....

 

چو دستی شد تهی از مال دنیا

کلامش بی اثر باشد دریغا .....

گنهکار جهان گردد تهی دست

وگر جان را فدا سازد به پیوست

همه جویای زرق و برق دنیا

خدایا ، بار الها ، وای بر ما .....

 

" جم "

 




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 12 .....

سلام .....

 

          دیدنی ها و خواندنی ها

                   منتخب (12)

            شکار صحنه ای بی‌نظیر از

        نجات جوجه پرنده توسط والدینش

شاید کمتر کسی شاهد چنین صحنهء‌ زیبایی از نزدیک ،

بوده باشد . نجات جان جوجه پرنده توسط پدر و مادرش .

صحنه‌ای که توسط یک عکاس خوش شانس شکار

شده است . این صحنه‌ء  واقعی تلاش بی‌دریغ

پدر و مادر جوجه پرنده‌ای است که در حین تمرین پرواز

تعادل خود را از دست  داده و در حال سقوط است .

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آنها می خواهند با تلاش فراوان ، فرزندشان را

به آشیانه برگردانند . این عکس به نام " خانواده " 

نامگذاری شده است . چرا که یک شاهکار عکاسی

از تلاش یک خانواده برای نجات فرزندشان است .

تصویری گویا و پر معنا در زمینهء خانواده .

عکاس این تصویر می‌گوید : " من فرد خوش شانسی

هستم که در آن لحظه در صحنه حاضر بودم . عکاسی

از چنین صحنهء‌ زیبایی یکی از به یاد ماندنی‌ترین

خاطرات زندگی عکاسی ‌من خواهد بود . "

این عکس به طور بی‌نظیری ارزش ، مقام و

فداکاری اعضای یک خانواده را اثبات و ثبت کرده است .

چگونه و کدام دانشمند و محقق زیست شناسی ،

می‌توانست به این روشنی ارزش خانوده را در بین

سایر موجودات کره زمین ثابت کند و نشان دهد ؟

واقعا که دانستن ارزش واقعی یک خانواده ، 

بسیار تحسین برانگیز است .





جمعه 20 خرداد 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام ..... 

روز یازدهم و دوازدهم : 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 

03/20 : روز جهانی صنایع دستی

03/20 : شهادت آیت الله سعیدی

1306/03/19 : اعتراض دو تن از جامعهء دیانت قزوین به مطالب

منتشره در جریدهء شفق  سرخ .....

1315/03/19 : مصوبهء هیئت وزرا در خصوص تربیت اکابر و

هدایت افکار .....

1315/03/19 : نظامنامهء تعلیمات اکابر مصوب هیئت وزیران .....

1315/03/19 : مصوبهء هیئت وزرا در خصوص تعلیمات اکابر .....

1320/03/19 : اعلام ساختار سازمانی ادارهء کل غله و دستور

تعیین کارمندان و بودجهء آن .....

1322/03/19 : گزارش اقدامات ذبیح الله قدیمی و تشکیل حزبی

به نام کنگرهء ایران .....

1323/03/19 : در خواست اعتبار برای تعمیر بنای شاه عباسی

در اختیار ادارهء زاندارمری نیشابور .....

1313/03/20 : بخشنامهء تکمیل فرم اطلاعات مربوط به

مهمانخانه ها و موسسات حمل و نقل و ارسال آنها .....

1314/03/20 : تصویبنامهء عضویت پیوستهء آقایان : وثوق ،

قزوینی ، جمالزاده ، نخجوان و مقتدر در فرهنگستان ایران .....

1321/03/20 : تصویب اساسنامهء جامعهء لیسانسه های

دانش سرای عالی .....

1324/03/20 : اعلام رای عدم اعتماد مجلس شورای ملی به 

کابینهء ابراهیم حکیمی ..... 

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، 

حتما یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

 




جمعه 20 خرداد 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....

 

مادربزرگ

وقتی اومد

خسته بود

 

چار قدشو 

دور سرش

بسته بود

صدای كفشش كه اومد

دویدم

دور گُلای دامنش

پریدم

بوسه زدم روی لُپاش

تموم شدن خستگی هاش

 




پنج شنبه 19 خرداد 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

 

ابتکار مشکل است و انتقاد آسان .....!!!!!

 




پنج شنبه 19 خرداد 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

       

منزه است خدا و سپاس او را ،

که جز او خدایی نیست و

بزرگ تر از آنست که

به وصف آید ...




چهار شنبه 18 خرداد 1390
ن :

باید که همت بکنم .....

سلام .....

 

دلم میخواد پرنده شم تو آسمون پر بکشم

از این قفس رها بشم ، نفس رو بهتر بکشم

دلم میخواد زنجیر دست و پاها رو وا بکنم

خوبی رو فریاد بزنم ، بدی رو حاشا بکنم

دلم میخواد خنده کنم ، گریهء شادی سر بدم

خوابا رو بیدار بکنم ، رهایی رو خبر بدم

دلم میخواد مهر بشم ، دنیا رو عاشق بکنم

جمعی رو دریا ببرم ، تنم رو قایق بکنم

دلم میخواد پاک بشم ، دل رو به دریا بزنم

مشت گره کرده مو من ، به بسته درها بزنم

دلم میخواد آبی بشم ، رنگا رو قسمت بکنم

سیاهی رو خط بزنم ، باید که همت بکنم ،

باید که همت بکنم ، باید که همت بکنم .....

 

 ه.م  غروب

 




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

آسمون هفتم 7 .....

سلام .....

 

به دنبالت شدم هر سو روانه

ندیدم از تو من حتی نشانه ...!!!

هوای دل چنان ابری و سرد است

که می بارد دو چشمم بی بهانه

هوایی شد دلم از بهر رفتن

نوشتم درد دل را ناشیانه ..... 

هر آنچه دل بگوید می نویسم

ببخشا گر شده بس عامیانه .....  

 

 " آسمون هفتم "




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

دل نوشته ها و دل درد ها .....

سلام .....

تا که ایران هست ما هستیم و گر ایران نبود

بودن دنیا و فردوس برین بر من چه سود ؟!

تا که ایران هست ما هستیم و گر ایران مباد

مادر گیتی نخواهم دیگری را هم بزاد .....

 

ه.م غروب




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

 

آیا میدانید که ، سریع ترین عضله بدن انسان زبان است !!!!!!!!!!




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

شعری از سهراب سپهری .....

سلام .....

نقش 

در شبی تاريک

كه صدايی با صدايی در نمی آميخت

و كسی كس را نمی ديد از ره نزديک ،

يک نفر از صخره های كوه بالا رفت

و به ناخن های خون آلود

روی سنگی كند نقشی را

و از آن پس نديدش هيچكس ديگر ...!

شسته باران رنگ خونی را كه از زخم تنش جوشيد

و روی صخره ها خشكيد .

از ميان برده است طوفان نقش هايی را

كه بجا ماند از كف پايش .

گر نشان از هر كه پرسی باز

بر نخواهد آمد آوايش .

 

آن شب

هيچكس از ره نمی آمد .

تا خبر آرد از آن رنگی كه در كار شكفتن بود .

كوه : سنگين ، سرگران ، خونسرد .

باد می آمد ، ولی خاموش .

ابر پر می زد ، ولی آرام .

ليک آن لحظه كه ناخن های دست آشنای راز

رفت تا بر تخته سنگی كار كندن را كند آغاز ،

رعد غريد ،

كوه را لرزاند .

برق روشن كرد سنگی را كه حک شد

روی آن در لحظه ای كوتاه

پيكر نقشی كه بايد جاودان می ماند .

 

امشب

باد و باران هر دو می كوبند :

باد خواهد بر كند از جای سنگی را

و باران هم

خواهد از آن سنگ نقشی را فرو شويد .

هر دو می كوشند .

می خروشند .

ليک سنگ بی محابا در ستيغ كوه

مانده بر جا استوار ، انگار با زنجير پولادين .

سال ها آن را نفرسوده است ...!

كوشش هر چيز بيهوده است ...!

كوه اگر بر خويشتن پيچد ،

سنگ بر جا همچنان خونسرد می ماند

و نمی فرسايد آن نقشی كه رويش كند

در يک فرصت باريک

يك نفر كز صخره های كوه بالا رفت

در شبی تاريک ...!

 

شعرش سوزنده و کوبنده ، ( برای من که هنوز زنده ست )

 




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

زندگی نامهء شاعر .....

سلام .....

 

                زندگی نامهء سهراب سپهری

                                         Sohrab.jpg
 

سهراب سپهری فرزند اسد الله سپهری در سال ۱۳۰۷

در روز ۱۵ مهر ماه به دنيا آمد . كودكی خود را در كاشان

در باغی بزرگ به سر آورد . اين باغ كه يكی از باغ‌های

زيبای كاشان بود به اجداد وی تعلق داشت ‌. در خاندان

سپهری بزرگ مردانی ظهور كرده بودند كه نامشان در

تاريخ ادب و هنر ايران ثبت شده است‌ . در ميان اجداد

پدری سپهری نام مورخ الدوله نويسنده ناسخ التواريخ

بيش از همه معروف است‌ .....

تقدير چنين بود كه پس از گذشت ساليان سال كودكی

در اين باغ به نشو و نما بنشيند كه از اوايل كودكی خويش

دارای طبعی سرشار و روانی زيبا بود . سپهری كه بعدها

به عنوان يكی از بزرگترين شاعران طبيعت گرا و

طبيعت شناس ايران مورد قبول همگان قرار گرفت ‌، اين

جنبهء مهم از شخصيت خويش را وام دار بزرگ شدن در

اين باغ بود كه به سان پنجره‌ای بزرگ به آفاق طبيعت

گشوده شده بود . آری بی گمان نقش اين باغ و طبيعت

بكر كاشان در استغراق سپهری در جلوه‌های عميق

طبيعت آن چنان پر رنگ و ملموس است كه هرگز نمی‌توان

آن را ناديده گرفت ‌. بی جهت نبود كه او پس از آن كه به

يكی از نقاشان بزرگ ايران زمين بدل شد و در تهران آوازه‌ای

بزرگ يافت ‌، علی رغم معروف بودن و علی رغم

سرگرمی‌های گوناگون كاری ‌، هر گاه كه فرصت می‌يافت

خود را به كاشان می‌رساند و در خلوت اين باغ به فكر

فرو می‌رفت‌ . كوتاه سخن اين كه نمي‌توان از زندگي سپهری

سخن به ميان آورد ولی از باغی كه در آن بزرگ شد سخن

نگفت ‌. در واقع اين است كه هويت سپهری از جست و خيزهای 

كودكانهء او در باغی شروع می‌شود كه ذكر آن در شعرش

زيباترين ذكر است‌ : باغ ما در طرف سايهء دانايی بود .

باری ‌، سپهری در نخستين سال‌های زندگی با روحی ظريف و

روانی لطيف چشم به نظارهء هستی گشود و طبق سنت

خانواده كه هنر آموزی جزو اصول آن به شمار می‌رفت در

سال‌های نخستين زندگی با مظاهری از هنر آشنا شد و آن گاه

راه به مكتب و مدرسه برد . كودكی او يک كودكی زيبا و منحصر

به فرد بود به گونه‌ای كه هيچ گاه نتوانست زيبايی‌های آن را

فراموش كند . او هم زمان با درس آموزی در دبستان به محيط

پيرامون خويش و انسان هايی كه در كسوت‌های گوناگون می‌ديد

نظر داشت ‌. شايد بتوان گفت از همان آغاز شاعر بود زيرا نگاه او

به زندگی درست از همان اوان شكل گرفته بود ‌. بنابراين كودكی

سپهری يک كودكی عادی و معمولی نيست بلكه كودكی شاعر

بزرگی است كه الفبای شعری خويش را از كوله بار كودكی اش

اندوخته و آموخته است ‌.

شعر او گواه اين حقيقت است كه سپهری بخشی از موجوديت

فكری خويش را مديون عهد صغر است ‌.

تركيب خانوادگی خاندان سپهری با وجود عموهايی هنرمند

اين اجازه را به طفل نوباوه داده بود كه با تجربيات از نزديک

در تماس باشد . خاطرات سپهری نشان دهنده ماجراهای

شيرين و عزيزی است كه در متن آن ذوق و صفا به چشم

میخورد . اين ذوق و اين صفا بعدها نه تنها از بين نمی‌رود و

نه تنها كاسته نمی‌شود بلكه روبه تكامل و ازدياد دارد شايد

بتوان گفت ‌: مراحل پس از كودكی سهراب‌ ، شرحی است بر

زيبايی‌های بی پايان يک زندگی كودكانه ‌. سپهری در كودكی

خود بود و بعدها هر اندازه كه پيش رفت و بالندگی يافت ‌،

بر قوس خود وی دوايری ديگر افزوده شد .

در اين جا شرح كودكی زلال و انباشته از زيبايی وی را

فرو گذاشته و ادامه زندگی او را پی می‌گيريم ‌. دوران درس آموزی

سپهری در دبستان به شكل معمولی سپری شد . مثل همهء

كودكان مشق می‌نوشت ‌، مثل همهء كودكان بازيگوش بود ،

مثل همهء كودكان از معلم می‌ترسيد ، مثل همهء كودكان از

تعطيلات خوشش ميآمد و مثل همهء كودكان تنبيه می‌شد .

 

الباقی در ادامهء مطلب 

 




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 12 .....

 

                             ايمان

مرد جوانی که مربی شنا و دارندهء چندين مدال المپيک بود ٬

به خدا اعتقادی نداشت . او چيزهايی را که درباره خداوند

ميشنيد مسخره ميکرد . شبی مرد جوان به استخر سر پوشيدهء

آموزشگاهی رفت . چراغ خاموش بود ولی ماه روشن بود و همين

براي شنا کافی بود . مرد جوان به  بالاترين نقطه تخته شنا رفت و

دستانش را باز کرد تا درون استخر شيرجه برود . ناگهان ٬ سايهء

بدنش را همچون صليبی روی ديوار مشاهده کرد . احساس عجيبی

تمام وجودش را فراگرفت . از پله ها پائين آمد و به سمت کليد برق

رفت و چراغ ها را روشن کرد .

آب استخر برای تعمير خالی شده بود .....

 

یادمان باشد هیچگاه تنها نیستیم و

خداوند از رگ گردن به ما نزدیکتر است .....

 

سلام .....

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!! 




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

"طغرل" : "ای دون" ، این کت چنده ؟

فروشنده : ۱۰۰ هزار تومان .

"طغرل" : "هی وای من" ! ، اون یکی چنده ؟

فروشنده : "هی وای من" ،  "هی وای من" !!




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

جم نامه 10 .....

سلام .....

 

بیایید با عشق رسوا شویم

هر آنجا که عشق است پیدا شویم

ز احوال خوبان به هر فرصتی

به جان و دل خویش جویا شویم .....

 

" جم "

 

 




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 11 .....

سلام .....  

 

            تست ازدواج ویژه دم بخت ها

    گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

  
در بین شما دوستان عزیز خواننده ، افرادی وجود دارند که

مجردند که به هر حال ترجیح می‌دهند هر چه زودتر تشکیل

خانواده بدهند . اما در این بین هستند اشخاصی که ترجیح

می‌دهند همچنان مجرد بمانند و یا دیرتر ازدواج کنند . باید

اشاره داشت در بیشتر افرادی که تشکیل خانواده می‌دهند

میل به ازدواج احساس می‌شود ، یعنی زمانی که این

احساس در آنها به وجود آمد تشکیل خانواده می‌دهند . حال

شاید شما بپرسید ، این نیاز را چگونه باید در وجود خودمان

بشناسیم تا ازدواج کنیم ؟! آیا اصلاً چنین احساسی در ما به

وجود می‌آید یا نه ؟

تست های زیر را پاسخ دهید تا متوجه شوید که در وجودتان

چنین میلی دارید یا خیر ؟

1. آیا زمانی که مادر و پدری را به همراه فرزند کوچکشان

می‌بینید ، غبطه می‌خورید ؟

الف. بله

ب. خیر

ج. گاهی اوقات


2. آیا زمانی که یک زوج جوان را در حال خنده می‌بینید ،

افسوس می‌خورید ؟

الف. بله

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


3. آیا همچون گذشته از اوقات تنهایی تان لذت می‌برید ؟

الف. بله 

ب. خیر

ج. گاهی اوقات


4. زمانی که در جمع دوستان متاهل هستید ، به خود

می‌گویید که ای کاش من هم متاهل بودم ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


5. آیا شده که تا به حال حضور شخصی از جنس مخالف ،

شما را دگرگون کند ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


6. آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که تنهایی دیگر

بس است ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


7. آیا تاکنون برایتان پیش آمده که شادی تان را بخواهید به

کسی از جنس مخالف ، انتقال دهید ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


8. آیا شما موسیقی های آرام گوش می‌دهید ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


9. آیا شده زمانی که پشت ویترین یک فروشگاه هستید ،

احساستان به شما بگوید برای کسی هدیه ای بخرید ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


10. آیا رنگ زندگی برای شما تغییر کرده است ؟ امیدوارید

که حضور شخصی زندگی تان را دگرگون کند .

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


11. آیا شده در چند ماه اخیر ، لبخند فردی ، امید را در

دلتان زنده کند و نگاه شما به زندگی تغییر کند ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


12. زمانی که پدر و مادرتان می‌گویند ، دیگر زمان

ازدواج فرا رسیده است ، اخم نمی‌کنید ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


13. آیا به تازگی در خیالتان مراسم خواستگاری را

مرور می‌کنید ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات


14. آیا اخیرا برایتان پیش آمده عاشق کسی شده

باشید ، اما حجب و حیا اجازه ندهد ، آن را با او در

میان بگذارید ؟

الف. بله 

ب. خیر 

ج. گاهی اوقات

...

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

و اما نتیجه :

اگر از 14 پرسش بالا به 10 گزینه پاسخ بلی داده اید ،

به این معنی است که نیاز به ازدواج در وجودتان احساس

شده است و وقت آن رسیده که افکارتان را برای

یک زندگی مشترک متمرکز کنید .

اگر به
10 گزینه پاسخ خیر داده اید
، به این معنی است

که نیاز به ازدواج را هنوز از عمق وجودتان فریاد نمی زنید

و چندان تعجیلی برای تشکیل خانواده ندارید .

اگر به
7 گزینه پاسخ گاهی اوقات داده اید ، به این معنی

است که هنوز سر در گم هستید و نمی‌دانید که باید ازدواج

کنید یا نه و یا اینکه ترجیح می دهید همچنان مجرد بمانید .

 

 

به هر حال مبارک باشه انشاالله .....

            دیدنی ها و خواندنی ها

                      منتخب (11)
 




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام ..... 

روز دهم : 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 

1303/03/18 : ارسال نظامنامهء جدید پیشنهادی عتیقات برای

تصویب در هیئت وزیران .....

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، 

حتما یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

 




سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....
 
پاییزه پاییزه
 
برگ درخت میریزه

هوا شده کمی سرد

روی زمین بــــرگ زرد

دسته دسته کلاغا

میرن به سوی باغا

همه باهم یکصدا

میگن قار قار قار قار



سه شنبه 18 خرداد 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

 

       با خود وفادار می مانم آیا ،

یا راهی سهل تر انتخاب می کنم .....؟!

                        

 





تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.