شعر ، ادبیات ، طنز ، انتقادی و اجتماعی ، داستان های کوتاه و آموزنده ، متن ترانه ها ..... Poetry ، Lyrics of Songs ، Literature ، Irony ، The Community ، Critical & Social

دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

جم نامه 3 .....

سلام .....

 

بار الها ،

من بدهکار تو و هر دو جهان عالم توست

پس بدهکار به هر عالم و  اقمارم من

عشق تو قعر دلم روشن ساخت

چه توان کرد که در عشق تو بیمارم من

شادی روح مرا کس نتواند ، دریافت

جز تو ای آنکه به دیدار بدهکارم من

روز و شب وصل تو را می طلبم

عاشق و منتظر وعدهء دیدارم من

طلبت را بستان (بگیر) ، لحظهء دیدار بگو

لحظه ای شاد ، که بیچاره گرفتارم من .....

 

" جم "

 




دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

دل نوشته ها و دل درد ها .....

سلام .....

 

در فراق تو همه عالمیان می گریند

مرد انسانیت و آدمیان می گریند

گر که با چشم دلت سیر کنی ، خواهی دید

انس و جن و ملک (فرشته) و کون و مکان می گریند .....

 

ه.م غروب

 




دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 3 .....

سلام .....

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 

 

دختری کنجکاو پرسید : ایها الناس عشق یعنی چه ؟

دختر دیگری گفت : اولش رویا آخرش بازی

مادرش گفت : عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست

پدرش گفت : بچه ساکت باش بی ادب ! این به تو نیامده است

رهروی گفت : کوچه ای بن بست

سالکی گفت : راه پر خم و پیچ .....

در کلاس سخن معلم گفت : عین و شین است و قاف و دیگر هیچ

دلبری گفت : شوخی لوسی است

تاجری گفت : عشق کیلو چند ؟

مفلسی گفت : عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند

شاعری گفت : یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه

عاشقی گفت : خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه

شیخ گفتا : گناه بی بخشش

واعظی گفت : واژه بی معناست

زاهدی گفت : طوق شیطان است

محتسب گفت : منکر عظماست

قاضی شهر گفت : عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت

جاهلی گفت : عشق را عشق است

پهلوان گفت : جنگ آهن و مشت

رهگذر گفت : طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است

دیگری گفت : از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست

چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم

طفل معصوم با خودش می گفت : من فقط یک سوال پرسیدم .....!

 

هرکسی از ظن خود شد یار من .....

 




دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

"طغرل" داشت دنبال جای پارك می گشت اما پيدا نمی كرد ! تو همون حال گشتن

به خدا ميگه: "هی وااای من" ، خدايا ، اگه يه جاي پارک برام پيدا كنی ، نمازم رو

می خونم ، روزه هم  می گيرم ، كه يه دفعه يه جای پارک می بينه

و به خدا می گه :"ای دون" ، خدا جون نمیخواد ، 

زحمت نکش ، خودم پيدا كردم !!!!!

 




دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 2 .....

سلام .....

 

                 دیدنی ها و خواندنی ها

                   منتخب (2)

    کهنسال ترین و بزرگترین درخت كره زمین

                   در ابركوه یزد !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

سرو (نگین سبز) چهار هزار و پانصد ساله ابركوه ، با گذشت ۱,۶۴۲,۵۰۰ روز از عمر خود ،

سرسبز و شاداب در پهنای كویر یزد در شهرستان ابركوه مقاوم و استوار است

و جهانیان را شگفت زده كرده است . دانشمندان و كارشناسان داخلی و خارجی ،

از این درخت به عنوان كهنسال ترین درخت جهان یاد می كنند و می گویند : دیدن این درخت

برای هر كسی جالب و شگفت آور است .

اخیرا دانشمندانی از ژاپن و روسیه از این درخت دیدن كردند و عمرش را تا هشت هزار سال

برآورد كرده اند. پیشتر "الكساندر روف" دانشمند روسی ، عمر آن را به ۴۰۰۰ تا ۴۵۰۰ سال

برآورد كرده بود . "حمدالله مستوفی" هم در كتاب "نزهت القلوب" كه به سال ۷۴۰ هجری قمری

تالیف شده است ، درباره این سرو آورده است : در آنجا سروی است كه در جهان شهرتی

عظیم دارد چنانچه سرو كشمیر و بلخ ، شهرتی داشته و اكنون این از آن بلندتر و بزرگتر است .

برخی مورخین معتقدند : نهال این درخت را "یافث" پسر نوح كاشته است .

رئیس اداره محیط زیست ابركوه هم گفت : این درخت به عنوان یك اثر طبیعی در سال ۱۳۸۲

به تصویب شورای عالی حفاظت محیط زیست كشور رسیده است . رئیس اداره میراث فرهنگی

و گردشگری ابركوه هم از درخت سرو به عنوان یكی از عجایب خلقت یاد كرد و افزود : این

درخت خاطرات زیادی را در لابلای شناسنامه چندین هزارساله اش به یادگار دارد . وی ارتفاع

این درخت را ۲۵ متر ، دور تنه آن را ۵/۱۱ متر و محیط آن را ۱۸ متر اعلام كرده است .

وی درخت سرو ابركوه را از نوع سروهای مدیترانه ای دانست و گفت : این گیاه بزرگترین

درخت زنده روی زمین است .

 


 




دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام .....

 

روز سوم :

 

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

۱۳۰۳/۰۳/۰۹ : پيشنهاد ارسال تقاضا و مدارک علی اكبر خان ،

 

برای صدور امتياز مجلهء " ترجمان حقيقت " .....

۱۳۰۴/۰۳/۰۹ : اعلان رئيس نظميهء ايالتی خراسان و سيستان

دربارهء مقررات جديد كشور فرانسه برای اقامت اتباع خارجه

در آن كشور .....

۱۳۱۳/۰۳/۰۹ : اعلام اسامی جديد ادارات سياسی

وزارت امور خارجه .....

۱۳۱۵/۰۳/۰۹ : اساسنامهء موسسء انسان‌شناسی ايران

و برخی مكاتبات مرتبط .....

 

 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، حتما

یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 

 




دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

به یاد کودکی .....

 

سلام .....

 

اتل متل توتوله !
 
گاو حسن چه جوره !
 
نه شیر داره نه پستون !
 
شیرشو بردن هندوستون !
 
یک زن کردی بـستون !
 
اسمشو بذار عم قزی !
 
دور کلاش قرمزی !
 
آچین و واچین !
 
یه پاتو ورچین .....
 
 



دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

یا سکوت کن ، یا چیزی بگو : بهتر از سکوت .....




دو شنبه 9 خرداد 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

خداوندا ، مرا آن ده که آن به .....




شنبه 7 خرداد 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....  

عروسک قشنگ من قرمز پوشیده
 
تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده
 
یه روز مامان رفته بازار اونُ خریده
 
قشنگ‌تر از عروسکم هیچ‌کس ندیده .
 
عروسک من

چشماتُ وا کن

وقتی که شب شد

اون وقت لالا کن

بیا بریم توی حیاط با من بازی کن

توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن
.....

 

 



شنبه 7 خرداد 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

 

مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم ،

مهم این است که در چه راستایی گام بر می داریم .....




شنبه 7 خرداد 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

 

خدایا ، از تو امان میخواهم ،

در آن روزی که سود ندهد کسی را نه مال نه فرزندان .....




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

آیا می دانید که ، قلب میگو ها در سر آنها قرار دارد .....




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

شعری از نیما یوشیج .....

سلام .....

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

نيست يك دم شكندخواب به چشم كس وليك

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم مي شكند

نگران با من ايستاده سحر

صبح می خواهد از من

كز مبارك دم او آورم اين قوم به جان باخته را بلكه خبر

در جگر ليكن خاری

از ره اين سفرم می شكند

نازك آراي تن ساق گلی

كه به جانش كشتم

و به جان دادمش آب

ای دريغا به برم مي شكند

دستهای سايم

تا دری بگشايم

بر عبث می پايم

كه به در كس آيد

در و ديوار به هم ريخته شان

بر سرم می شكند

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب

مانده پای ابله از راه دور

بر دم دهكده مردی تنها

كوله بارش بر دوش

دست او بر در می گويد با خود

غم اين خفته چند

خواب در چشم ترم ميشكند .....

 

 زنده یاد نیما یوشیج

 




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

زندگی نامهء شاعر .....

سلام .....

 

                                                     نیما یوشیج :

                                          

زندگي نامه نيمايوشيج

علي اسفندياري، مردي كه بعدها به «نيما يوشيج» معروف شد، در بيست‌ويكم آبان‌ماه سال 1276 مصادف با 11 نوامبر 1897 در يكي از مناطق كوه البرز در منطقه‌اي به‌نام يوش، از توابع نور مازندران، ديده به جهان گشود.او 62 سال زندگي كرد و اگرچه سراسر عمرش در سايه‌ي مرگ مدام و سختي سپري شد؛ اما توانست معيارهاي هزارساله‌ي شعر فارسي را كه تغييرناپذير و مقدس و ابدي مي‌نمود، با شعرها و راي‌هاي محكم و مستدلش، تحول بخشد. .در همان دهكده كه متولد شد، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده ياد گرفت”.

نيما 11 ساله بوده كه به تهران كوچ مي‌كند و روبه‌روي مسجد شاه كه يكي از مراكز فعاليت مشروطه‌خواهان بوده است؛ در خانه‌اي استيجاري، مجاور مدرسه‌ي دارالشفاء مسكن مي‌گزيند. او ابتدا به دبستان «حيات جاويد» مي‌رود و پس از چندي، به يك مدرسه‌ي كاتوليك كه آن وقت در تهران به مدرسه‌ي «سن‌لويي» شهرت داشته، فرستاده مي‌شود بعدها در مدرسه، مراقبت و تشويق يك معلم خوش‌رفتار كه «نظام وفا» ـ شاعر بنام امروز ـ باشد، او را به شعر گفتن مي اندازد. و نظام وفا استادي است كه نيما، شعر بلند «افسانه» كه به‌قولي، سنگ بناي شعر نو در زبان فارسي است را به او تقديم كرده است.

او نخستين شعرش را در 23 سالگي مي‌نويسد؛ يعني همان مثنوي بلند «قصه‌ي رنگ ‌پريده» كه خودش آن‌را يك اثر بچگانه معرفي كرده است. نيما در سال 1298 به استخدام وزارت ماليه درمي‌آيد و دو سال بعد، با گرايش به مبارزه‌ي مسلحانه عليه حكومت قاجار و اقدام به تهيه‌ي اسلحه مي‌كند. در همين سال‌هاست كه مي‌خواهد به نهضت مبارزان جنگلي بپيوندد؛ اما بعدا منصرف مي‌شود.

نيما در دي ماه 1301 «افسانه» را مي‌سرايد و بخشهايي از آن را در مجله‌ي قرن بيستم به سردبيري «ميرزاده عشقي» به چاپ مي‌رساند. در 1305 با عاليه جهانگيري ـ خواهرزاده‌ي جهانگيرخان صوراسرافيل ـ ازدواج مي‌كند. در سال 1317 به عضويت در هيات تحريريه‌ي مجله‌ي موسيقي درمي‌آيد و در كنار «صادق هدايت»، «عبدالحسين نوشين» و «محمدضياء هشترودي»، به كار مطبوعاتي مي‌پردازد و دو شعر «غراب» و «ققنوس» و مقاله‌ي بلند «ارزش احساسات در زندگي هنرپيشگان» را به چاپ مي‌رساند. در سال 1321 فرزندش شراگيم به‌دنيا مي‌آيد ـ كه بعد از فوت او، با كمك برخي دوستان پدر، به گردآوري و چاپ برخي شعرهايش اقدام ‌كرد.

نوشته‌هاي نيما يوشيج را مي‌توان در چند بخش مورد بررسي قرار داد: ابتدا شعرهاي نيما؛ بخش ديگر، مقاله‌هاي متعددي است كه او در زمان همكاري با نشريه‌هاي آن دوران مي‌نوشته و در آنها به چاپ مي‌رسانده است؛ بخش ديگر، نامه‌هايي است كه از نيما باقي مانده است. اين نامه‌ها اغلب، براي دوستان و همفكران نوشته مي‌شده است و در برخي از آنها به نقد وضع اجتماعي و تحليل شعر زمان خود مي‌پرداخته است؛ ازجمله در نامه‌هايي كه به استادش «نظام وفا» مي‌نوشته است.

و عاقبت در اواخر عمر اين شاعر بزرگ، درحالي‌كه به علت سرماي شديد يوش، به ذات‌الريه مبتلا شده بود و براي معالجه به تهران آمد؛ معالجات تاثيري نداد و در تاريخ 13 دي‌ماه 1338، نيما يوشيج، آغازكننده‌ي راهي نو در شعر فارسي، براي هميشه خاموش شد. او را در تهران دفن ‌كردند؛ تا اينكه در سال 1372 طبق وصيتش، پيكرش را به يوش برده و در حياط خانه محل تولدش به خاك ‌سپردند.



 




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

جم نامه 2 .....

سلام .....

 

سیارهء زمین غرق در " ضیافت خدا "

 

آمدم بهر ضیافت ، در ضیافت غم کجاست ؟

در ضیافت غصه و غم ، بهر مهمان نارواست

چند روزی در زمین مهمان حق هستم دگر

زین سبب در انتظارش غم مرا شد بی اثر

صد هزاران روح عاشق میزبان در این جهان

هر که را من دیده ام از خالقم دارد نشان

هر کسی با ساز زیبایش مرا دمساز شد

با نوای پر ز احساسش مرا همراز شد

مینوازد از صفا و از محبت نغمه های شاد را

هر کسی شیرین بود همچون من فرهاد را

هر کسی را بنگرم  در این سرا جز روح نیست 

مملو از شادی منم ، آخر مرا غم بهر چیست

چشم ها گویی پیامی آورند از روح و جان

جملگی از ذات حق دارند ، انسان را نشان

لحظه ها اندر نیایش میشمارم مو به مو 

تا که با شادی رسم من عاقبت در کوی او 

قطره ای زین کهکشان بی کرانم ، شوق دریا میکنم

خوب میداند خدا ، در بیکران دریا ، چه غوغا می کنم

هر چه میخواهد شود ، در سر همه امیال اوست

عاشقم دیدار را چون او بود محبوب و دوست

از پیام مرگ زیباتر نباشد ، از خداوندم کلام

مرگ تن آغاز روح است و وصالش ، والسلام

زین سبب در این ضیافت مست ومفتون گشته ام

هر کسی لیلا و من مجنون مجنون گشته ام

هر کسی در هر کجا بهر دلم شور است و حال

هر چه می بینم به دنیا جمله باشد در کمال

رحمت و حکمت ز خالق بی نظیر

بر همه الطاف خوبش من اسیر

عشق خالق را درون چشم مردم دیده ام

با چنان دیدار پاکی ، من اسیر عشق خالق گشته ام

حالیا اندر نمازم ، واندر آن سوز و گدازم

غرقه در الطاف خوبش اینچنین باشد نیازم

بارالها بهتر از " جم " ده به هر کس بیکران

عشق و شادی همره آرامش اندر هر مکان .....

 

" جم "

 




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

هر روز یک داستان کوتاه 2 .....

سلام ..... 

 

 

پیرمردی روی نیمکت نشسته بود و کلاهش رو

روی سرش کشیده بود و  استراحت می کرد .

سواری نزدیک شد و ازش پرسید : هی پیری !

مردم این شهر چه جور آدمایی هستن ؟

پیرمرد هم پرسید : مردم شهر تو چه جوری هستن ؟

سوار گفت : مزخرف !!!

پیرمرد گفت : اینجا هم همینطوره !!!

بعد از چند ساعت یه نفر دیگه نزدیک پیرمرد شد و

همون سوال رو پرسید .

پیرمرد از اونم پرسید : مردم شهر تو چه جوری هستن ؟

غریبه جواب داد : خب ، خیلی مهربون هستن .

پیرمرد گفت : اینجا هم همینطوره !!!!!

 

بیاییم دنیا را با نگاه بهتری ببینیم .....

 

 

 

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، 

ترس از خدا نبود .....!!!!!

 




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

طنز روزانه .....

سلام .....

 

به "طغرل" میگن : با ارّه برقی ۱۰۰ تا درخت قطع کن .

۹۶  تا قطع میکنه خسته میشه .

بهش میگن : پاشو روشنش کن ۴ تا دیگه بیشتر نمونده .

میگه : "ای دون" ، مگه روشنم میشه !!!!!




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

خواندنی ها و دیدنی های جالب 1 .....

سلام .....

 

دیدنی ها و خواندنی های منتخب (1)

 

دانشمندی جوان و نابغه، اما دردمند و گمنام

تا به حال عکس این دانشمند جوان و نابغه کشور را دیده اید؟

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

 

 

 

جوانی که با همه دردها و مشکلات جسمانی تا آخرین لحظات زندگی خود دست از کسب علم و دانش برنداشت و مدال های افتخار را یکی پس از دیگری به گردن آویخت.

محمد شیرعلی شهرضا که از دانشجویان ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و متولد سال 1365 بود، دانشجوی نابغه دانشکده علوم ریاضی دانشگاه صنعتی شریف که دانشجوی نمونه کشوری سال 86، دارنده رتبه اول جشنواره جوان خوارزمی در سال 85 و پژوهشگر ممتاز انجمن رمز ایران بود. در طول دوره کارشناسی خود موفق به ارایه 80 مقاله علمی در کنفرانس‌های بین‌المللی شد و 13 مقاله چاپ شده در مجلات معتبر علمی پژوهشی داشت و یک اختراع ثبت شده نیز از خود به جا گذاشت.

او در سال 1385 به عنوان پژوهشگر جوان ممتاز انجمن رمز ایران در مقطع کارشناسی برگزیده شد و در دومین کنفرانس بین‌المللی ایکتا 2006 (ICTTA 2006) به عنوان جوان‌ترین محقق انتخاب شد و همچنین در یازهمین کنفرانس بین‌المللی انجمن کامپیوتر ایران (CSICC2006) به عنوان جوان‌ترین محقق برگزیده شد. این دانشجوی فقید یک کتاب به عنوان "آموزش الگوریتم‌ها" تألیف کرد و همچنین 2 بخش برای دایره المعارف Encyclopedia of Mobile Computing &commerce و کتاب Handbook of on secure Multimedia Distribution را نوشته است. زمینه‌های تحقیقاتی مورد علاقه وی نهان‌نگاری اطلاعات، برنامه‌نویسی تلفن همراه و سیستم‌های تفکیک کاربران انسانی از ماشین بود.

وی چندی پیش بر اثر ناراحتی ستون فقرات درگذشت. محمد شیرعلی شهرضا با ایمان و اعتماد به نفسی که داشت لحظه ای خود را اسیر درد و رنجی نکرد که تمام عمر گریبانگیرش بود. اگر چنین کرده بود قطعا از این عمر کوتاه اما پرثمر وی نشانی بر جای نمانده بود.

 




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

روز شمار تاریخ خودی .....

سلام .....

روز دوم :

نمی دونم کجا شنیدم که ، ملتی که گذشتهء خودش رو

نشناسه ، راهی به سوی آینده نمی تونه باز کنه .....

حالا درست گفتم یا غلط نمی دونم ، ولی یه همچین جمله ای یادم بود ....

به همین دلیل این پست رو تا عمری باقی هست میرم ،

امید که مقبول خاطر افتد .....

 
1313/03/06 : مکاتبات مربوط به املاک متعلق به دولت شوروی ، 
 
در ایران .....

1314/03/06 : ابلاغ تصویبنامهء هیئت وزرا دربارهء انتخاب اعضای

پیوستهء فرهنگستان ایران .....

1314/03/06 : تصویبنامهء انتخاب اعضای پیوستهء

فرهنگستان ایران .....

1315/03/06 : پیشنهاد تدریس درس پیش تئاتر در دانشکدهء 

ادبیات فارسی ..... 

در خاتمه خواهش می کنم اگر چیزی رو از قلم انداختم و شما می دونید ، حتما

یادآوری کنید تا همین دم صبحی ، بنویسم .....

ارادتمند دلای عاشق " مخصوصا ایرانی "

ه.م غروب

 




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

به یاد کودکی .....

سلام .....

 

گل همه رنگش خوبه
 
بچه زرنگش خوبه
 
تو كتابا نوشته
 
تنبلی كار زشته
 
تنبل همیشه خوابه
 
جاش توی رختخوابه
 
پاشو پاشو ، زود صداش كن
 
از رختخواب جداش كن
 
بشوره دست و روشو
 
شونه بکن تو ، موشو
.....
 



جمعه 6 خرداد 1390
ن :

سخن روز .....

سلام .....

 

ما آمده ایم با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم ،

نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم ..... 




جمعه 6 خرداد 1390
ن :

مناجات .....

سلام .....

 

خدایا ، از تو امان میخواهم ،

در آن روزی که سود ندهد کسی را نه مال نه فرزندان .....




پنج شنبه 5 خرداد 1390
ن :

مهر مادری .....

                                سلام .....

                          مهر واقعی را تنها با

                    مهر مادری می توان توصیف کرد !

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org





پنج شنبه 5 خرداد 1390
ن :

جم نامه 1 .....

سلام .....

 

گر بود شاد دل من امروز

شادمانم ، چو بود حاصل کار دیروز

به امیدی که چو فردا برسد

ثمری بهتر از امروز دهد

باشد ارزنده همین لحظهء زیبا به جهان

شادمان باش و نما شاد تو روح دگران .....

 

" جم "

 




پنج شنبه 5 خرداد 1390
ن :

وقتی جایگاه مردمی داشته باشی .....

 

سلام .....

 

                   وقتی که فراموش نکردی از میان مردم آمدی .....

روزی بیادماندنی و حزن انگیز

ناصر حجازی در خانه ابدی به خاک سپرده شد

وداع باشکوه با اسطوره

دروازه‌بان پیشین تیم ملی فوتبال ایران و باشگاه استقلال پس از

برگزاری مراسم تشییع پیکرش در ورزشگاه آزادی و آخرین

حضورش درون چارچوب فلزی دروازه ، پیش از ظهر دیروز در میان

حزن و اندوه بیش از ۱۵ هزار تشییع کننده در قطعه نام آوران

به خاک سپرده شد .

به گزارش خبرنگار مهر ، پیکر مرحوم ناصر حجازی صبح دیروز

چهارشنبه ابتدا به ورزشگاه آزادی تهران منتقل شد و در

شرایطی که بیش از ۱۵ هزار نفر برای حضور در این مراسم

حضور داشتند ، آخرین دور افتخار را در ورزشگاه زد و روی دوش

یاران و دوستدارانش درون دروازه قرار گرفت و برای آخرین بار

ورزشگاه آزادی را ترک کرد . پیش از ظهر دیروز پیکر ناصر حجازی

به قطعه نام آوران بهشت زهرا (س) رسید و در حالی که

بازهم ازدحام جمعیت میزان محبوبیت این اسطورهء فوتبال ایران

را نشان می داد ، پیکرش در قطعه نام آوران ردیف ۵۸ ،

شماره ۱۲ به خاک سپرده شد تا مرد دوست داشتنی

فوتبال ایران در سرای ابدی آرام بگیرد .

 

مراسم خاکسپاری ناصر حجازی در شرایطی برگزار شد

که ازدحام جمعیت کار را برای تدفین بسیار سخت و مشکل

کرده بود و ماموران پرتعداد نیروی انتظامی هم با وجود

تلاش بسیاری که انجام دادند نتوانستند نظم را بر این مراسم

حاکم کنند . با وجود کشیدن حصار کنار قبر مرحوم

ناصر حجازی برای جلوگیری از ازدحام جمعیت و انجام صحیح

مراسم تدفین ، هجوم جمعیت باعث فرو ریختن حصارها شد

و خانواده مرحوم حجازی مجبور شدند به سرعت این مراسم

را برگزار کنند .

مرحوم ناصر حجازی روز ۲۸ آذر ۱۳۲۸ دیده به جهان گشود و

پس از سپری کردن دوران ورزشی درخشان روز ۲ خرداد ۱۳۹۰

پس از نزدیک به دو سال تحمل بیماری سرطان ریه

دیده از جهان فرو بست .

 

روحش شاد و یادش گرامی باد.





پنج شنبه 5 خرداد 1390
ن :

آغاز عشق : یا علی .....

به نام خداوند عشق آفرین       که برتر ندیدم در عالم ، جز این

 

سلام .....

یا علی گفتم و عشق آغاز شد

هر چه درب بسته رویم باز شد

ساز ناکوک و خراب زندگی

یا علی گویان چه نیکو ساز شد

هر که با من در نبردی کهنه بود

بعد هو حق ، همدم و همراز شد

وحشت و کابوس شبهای دراز

جملگی شیرین چو خواب ناز شد

آنچه زشتی در نگاه من بدی (بود)

همچو مینو حوریان ، طناز شد

این همه خوبی و عشق بی مثال

جملگی با ذکر حق و یا علی آغاز شد .....

 

ه.م غروب

 




پنج شنبه 5 خرداد 1390
ن :

آیا می دانید .....

سلام .....

 

آیا میدانید عقرب بدون غذا می تواند سه سال زندگی کند ؟




پنج شنبه 5 خرداد 1390
ن :

شعری از فردوسی طوسی .....

سلام .....

 

به نام خداوند جان و خردخداوند نام و خداوند جایخداوند کیوان و گردان سپهرز نام و نشان و گمان برترستبه بینندگان آفریننده رانیابد بدو نیز اندیشه راهسخن هر چه زین گوهران بگذردخرد گر سخن برگزیند همیستودن نداند کس او را چو هستخرد را و جان را همی سنجد اویبدین آلت رای و جان و زبانبه هستیش باید که خستو شویپرستنده باشی و جوینده راهتوانا بود هر که دانا بوداز این پرده برتر سخن​گاه نیست   کزین برتر اندیشه برنگذردخداوند روزی ده رهنمایفروزنده ماه و ناهید و مهرنگارنده​ی بر شده پیکرستنبینی مرنجان دو بیننده راکه او برتر از نام و از جایگاهنیابد بدو راه جان و خردهمان را گزیند که بیند همیمیان بندگی را ببایدت بستدر اندیشه​ی سخته کی گنجد اویستود آفریننده را کی توانز گفتار بی​کار یکسو شویبه ژرفی به فرمانش کردن نگاهز دانش دل پیر برنا بودز هستی مر اندیشه را راه نیست

                   تا که ایران هست فردوسی هماره زنده ست .....

 




پنج شنبه 5 خرداد 1390
ن :

وقت اضافه برای خدا .....

سلام .....

چقدر خنده داره .....

که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست .

ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می‌گذره !

چقدر خنده داره ..... 

که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه

اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می‌ریم کم به چشم میاد !

چقدر خنده داره ..... 

که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد

اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می‌گذره !

چقدر خنده داره ..... 

که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم

چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می‌خوایم با دوستمون

حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم !

چقدر خنده داره ..... 

که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه

لذت می‌بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی‌گنجیم

اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه

شکایت می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم !

چقدر خنده داره ..... 

که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته

اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه !

چقدر خنده داره ..... 

که سعی می‌کنیم ردیف جلو صندلی‌های یک کنسرت یا مسابقه رو

رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم !

چقدر خنده داره ..... 

که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامهء

روزمره خود پیدا نمی‌کنیم اما بقیه برنامه‌ها رو سعی می‌کنیم تا آخرین

لحظه هم که شده انجام بدیم !

چقدر خنده داره ..... 

که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم

اما سخنان قران رو به سختی باور می‌کنیم !

چقدر خنده داره ..... 

که همه مردم می‌خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند

و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن !

چقدر خنده داره ..... 

که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می‌کنیم

به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می‌گیره

اما وقتی سخن و پیام الهی رو می‌شنویم

دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می‌کنیم !

خنده داره ..... 

اینطور نیست ؟

دارید می‌خندید ؟

دارید فکر می‌کنید ؟

این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید

که او خدای دوست داشتنی ست .

آیا این خنده دار نیست که وقتی می‌خواهید این حرفا را به بقیه بزنید

خیلی‌ها را از لیست خود پاک می‌کنید ؟ به خاطر اینکه

مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند .

این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید

دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره !!!!!





تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل درد غروب و آدرس deldardeghoroob.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.